.....................



عشق من عاشقتم

اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

برای تویی که تمام وجودم هستی

تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو

تمام نگاهم فدا می شود در عمق چشمان تو

بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو

دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم

تا با هم برسیم به آرزوهایمان ، تا نشود حسرت رویاهایمان

اگر نفسی در سینه است

تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است

در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم

تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم

چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم

می شود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی

هیچگاه تنهایم نمیگذاری

از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم

تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد

من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من

همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی

بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است

بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم

جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان

لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 22:49


برای عشقم که میدونم حسابی خسته ست و درگیر.....


 

 دست هایم تشنه ی دست های تو

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه ی فردا را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت

 

  دوستت دارم 1عالمه

 

میخوام بگم همیشه کنارتم عزیزم با عشق



نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 22:47


شکسته ام

 

دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند ؟  

 

شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد ؟ 

 

این روزها همان شیشه ام

 

خرد و تکه تکه

 

از هم نمی پاشم

 

ولی شکسته ام

 

حال و احوالم خوب نیست  به یه خواب طولانی مثل سفیدبرفی احتیاج دارم با این تفاوت که وقتی ازخواب پاشدم

برگردم به اول و هیچکیو نشناسم


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 15:0


عاشق تنها


 

 

آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی

به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است

عاشق تنها هیچوقت از شکستن ستاره ایی به وجود نخواهد امد عاشق تنها عشقیس که بوده و پایدار میماند

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 14:59


نوازش


 

مو هایش را نوازش کن

قبل از اینکه سفید شوند

زن است ... با همه زن بودنش ، دوست دارد نوازشت را

ولی با هوش است

فرق ریا با صداقت را می فهمد



نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 14:36


زندگی


 

زندگی یعنی همین امروز همین حالا

یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا

زندگی یعنی نگاه تو

کوک کردن قلبم با صدای تو

دل دادن به آهنگ دل پاکت

سرور و عشق در فضایی ساکت

زندگی یعنی همین دم

که از دلتنگم

می دانی

از این حسم عشق را می خوانی

زندگی یعنی داشتن قلب پرستو

در این وادی پست و ناهنجار تو در تو



نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 تير 1391

و ساعت 14:34


رویای با تو بودن

 

 

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود

با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی

و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند

و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی

به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد

و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید

بانوی دریای من

کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت

کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 22 خرداد 1391

و ساعت 19:0


عاقبت


سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت

این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق

به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان
 
چه زیباست لحظه ای که من به

سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به آرزوی خود

چه زیباست لحظه ای که سر نوشت

با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد
 
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما

این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم

و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 22 خرداد 1391

و ساعت 18:55


عشق من ، دلم برایت تنگ می شود

 

 

 

 

دلم برایت تنگ می شود

 

گرچه اینجا نیستی

 

هر جا می روم

 

یا هر كار می كنم

 

صورت تو را در خیال می بینم

 

و دلم برایت تنگ می شود

 

دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود

 

دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود

 

دلم برای چشم هایمان تنگ می شود كه

 

پنهانی به هم دل می دادند

 

دلم برای نوازشت تنگ می شود

 

دلم برای هیجانی كه با هم داشتیم تنگ می شود

دلم برای همه چیزهایی كه با هم سهیم بودیم تنگ می شود


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 19 خرداد 1391

و ساعت 22:46


اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم


 

اي هـــمـــه آرامـــــشـــــم از تـــــو پـــريشـــــانـت نــــبـيــنم

چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم

اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي

همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم

اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره

در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم

مرغك عاشق كجا شد شور آواز قشنگت

در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم

تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفرينم

تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم

قصه دلتنگيت را خوب من بگزار و بگذر

گريه ي درياچه ها را تا به دامانت نبينم

كاشكي قسمت كني غم هاي خود را با دل من

 

تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم



نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 18 خرداد 1391

و ساعت 19:58


لیلی و مجنون

 

 

بگذار تــــــــمام شعرهایم را

 



بر دروازه های شهرتان بیــــاویزم


تا همگان بـــــدانند


منِ عاشق تنها


مــــجنون توام !

 


با تمام وجودم دوست دارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 18 خرداد 1391

و ساعت 19:53


عشقم دوستت دارم

 


 نا ممکن است که احساس خود را نسبت به توبا واژه ها بيان کنم.

اينها سرشارترين احساساتي هستند که تاکنون داشته ام

 

 

با اين همه هنگامي که مي خواهم اين ها را به تو بگويم و يا بنويسم

واژه ها حتي نمي توانند ذره اي از ژرفاي احساساتم را بيان کنند

گرچه نمي توانم جوهر اين احساسات شگفت انگيز را بيان کنم

مي توانم بگويم آن گاه که با توام چه احساسي دارم

آن گاه که با توام

احساس پرنده اي را دارم که آزاد و رها در آسمان آبي پرواز مي کند

آن گاه که با تو ام

چو گلي هستم که گلبرگ هاي زندگي را شکوفا مي کند

آن گاه که با تو ام

چون امواج دريا هستم

که توفنده و سرکش بر ساحل مي کوبند

آن گاه که با تو ام

رنگين کماني پس از توفانم

که پر غرور رنگ هايش را نشان مي دهد

آن گاه که با تو ام

گويي هر آنچه که زيباست ما را در بر گرفته است

اين ها تنها ذره اي ناچيز از احساس والاي با تو بودن است

شايد واژه ي "عشق" را ساخته اند

تا احساسي چنين عميق و هزار سو را بيان کند

اما باز هم اين واژه کافي نيست

با اين همه چون هنوز بهترين است

بگذار بگويم و باز بگويم که

بيش از عشق بر تو عاشقم



نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 17 خرداد 1391

و ساعت 23:36


ماه و سنگ


 

اگر ماه بودم به هرجا که بودم

 

سراغ تو را از خدا می گرفتم

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی

 

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید

 

شبی بر لب بام من می نشستی

و گر سنگ بودی به هرجا که بودم

مرا می شکستی ، مرا می شکستی


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 17 خرداد 1391

و ساعت 23:34


خودم

دلم تنگه

چرا مثه همیشه نیسی؟

چرا همش میگی من تغییر کردم؟

چرا ازم نمیپرسی چرا اینجوری هستم؟

چرا نمیای شاد باشیم؟

چرا فقط غصه؟

چرا شوخی؟

چرا جدی؟

چرا :((

دارم میرسم ته خط

خودتم خوب میدونی خیلی زود میرم !

پس چرا اینجوری میکنی؟

...

من از رفتن نمیترسم

فقط میترسم چشام تشنه بمونن ...


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 17 خرداد 1391

و ساعت 13:18


منتظر لحظه ای ...........

 

 منتظر لحظه اي هستم که دستانت را بگيرم

 در چشمانت خيره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاري کنم 

   منتظر لحظه اي هستم که در کنارت بنشينم 

 سر رو شونه هايت بگذارم....از عشق تو..... 

 

 از داشتن تو...اشک شوق ريزم 

 منتظر لحظه ي مقدس که تو را در اغوش بگيرم 

 بوسه اي از سر عشق به تو تقديم کنم 

   وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه کنم 

.

.

   اري من تورا دوست دارم 

   وعاشقانه تو را مي ستايم

 

 

 

I LOVE YOU ..........


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 12 خرداد 1391

و ساعت 20:50


برای تو می نویسم

برای تو می نویسم ، برای تویی که تنهایی هام پر از یاد توست.

برای تویی که قلبم جایگاه عشق توست .

برای تویی که تموم احساسم از وجود نازنین تو سر چشمه میگیره.

برای تویی که تموم وجودم در عشق تو غرق میشه.

شب که میرسه به خودم میگم که فردا صبح حتما به تو میگم که

زندگی من و پشتوانه امروز و فردای من هستی

و من زندگی خوب امروزم را مدیون خوبی های دیروز تو هستم.

اما صبح که میرسه خجالت و غرور احمقانه ام نمیذاره .

به ناچار رسیدن شب را بهانه میکنم و بازم شب که میرسه صبحی دیگه رو وعده میدم ...!

گویی من هیچ وقت نمیتونم حقیقت را به تو بگم .

بذار میان شب و روز باقی بمونه که چقدر دوستت دارم...!!     

 

  


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 12 خرداد 1391

و ساعت 10:15


رفتی ای جان مرا جَسد کردی

 

روزِ آخر چقدر بد کردی

عشق را زیر پا لگد کردی

 

رفته بودی که زود برگردی

لحظه های مرا عدد کردی

 

رفتی اما نیامدی دیگر

با خیالت علم تو قد کردی

 

چه بگویم من از دلم با تو

انچه با دل نمیشود کردی

 

هرچه کردی به من در این بازی

اخرین لحظه نَود کردی

 

نفسم بی تو سخت میگیرد

راه این سینه را تو سَد کردی

 

دل عاشق اگر چه خونین است

تو زیادی ولی ز حَد کردی

 

وقت افتادنم به دام عشق

قلب را , مدرک و سَند کردی

 

گفته بودی که عاشقم بودی

عشق را بی بهانه رَد کردی

 

عاقبت صحنه جدایی را

این تو بودی که مُستند کردی

 

چیدن قاصدک که یادت هست؟

بیش از من , تو در سَبد کردی

 

قاصدکها هنوز در خوابند؟

یا که کوبیدیی و نَمد کردی

 

روز قبلش هنوز یادت هست؟

چون ستاره مرا رَصد کردی

 

عکس تو توی خاطر من بود

تو به تصویر خود حَسد کردی

 

از حسادت تمام دنیا را

پیش من مثل دیو و دَد کردی

 

صحبت از اینکه در رگُ و جانم

جز تو عشقی نمی دوَد کردی

 

یا همان جمله را , که مرغ دل

غیر بامت نمی پَرد کردی

 

بعد از ان نقل قولِ قلبت را 

که بجز من نمی تَپد کردی

 

گفته بودی که بی تو میمیرم

باز آن لحظه گوشزَد کردی

 

حرفهایی که هیچ در عقلم

باورش هم نمیرَود کردی

 

قولت اما , شبیه مردان بود

بعد از ان یا علی مَدد کردی

 

من که شاعر نبوم از اول

ایچنُین در غزل بَلد کردی

 

واژه ها گر که جمله در خوابند

نمره ام را ز بیست صَد کردی

 

دیگر اما نمانده قافیه ایی

تا بگویم چه با خِرد کردی

 

بیت اخر همینقدر گویم

رفتی ای جان مرا جَسد کردی


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 11 خرداد 1391

و ساعت 21:31


عشق این نیست....

     عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست!!! 

 

                عشق این است که یکی برای دیگری

 

            چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 11 خرداد 1391

و ساعت 21:28


قبرم

 

 

بر سنگ قبر من بنویسید....خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

 

بر سنگ قبر من بنویسید....شیشه بود تنها ازاین نظر که سراپا شکسته بود

 

بر سنگ قبر من بنویسید....پاک بودن چشمان او که دائما از اشک شسته بود

 

بر سنگ قبر من بنویسید....این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

 

بر سنگ قبر من بنویسید....کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

 

    روی سنگ قبرم بنویسید.....


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 خرداد 1391

و ساعت 22:34


درد و دل


فقط کمي گوش دهي.......
اندکي درک کني.....
و با دلم اين جمله بگويي.....
آرام باش..... من کنارتم......

 

آدمها رو زماني كه نياز به شنيده شدن دارند
بشنويد
نه زماني كه حوصله شنيدن داريد.....!

 

 

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 خرداد 1391

و ساعت 22:31


باران

 

باران کـه ميبـارد دلـم بـرايت تنـگ تـر مي شـود، راه مي افـتم بـدون ِ چـتـر .
من بـغض مي کنـم، آسمـان گـريـه ...


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 خرداد 1391

و ساعت 22:28


میروم

بی تو چه باشد گردش دوران

 

بند گرانی بر تن بی جان

 

 

در شب من بوی تو  هر سوی روانه

 

 

از که بگیرم گل من از تو نشانه

 

 

از چه نبودی بر سر کشتم

 

 

همچو کویری گشته بهشتم

 

 

خرمی دولت من از چه پریدی؟

 

 

بال وپر طاقت من از چه بریدی....

 

 

ای تو شکفته در دل وجانم

 

 

صبر وخموشی من نتوانم

 

 

در شب من بوی تو هر سوی روانه

 

از که بگیرم گل من از تو نشانه...

 

 

 

 

 

میروم این بار دیگر٫ بودنی در کار نیست

خسته ام دیگر توان گفتن و تکرار نیست

گفته بودم میروم٬اما نکردی باورم....

دیگر اکنون که زمان خواهش و اصرار نیست

گر چه میدانم که دل بر باز گشتم بسته ایی

خوش خیالی های تو مختص این یک بار نیست

دل به یار دیگری بستن اگر چه مشکل است....

میزنم دل را به دریا٬ دل سپردن عار نیست

تا به کی باید غم عشق تباهی را کشید؟

داغ عشق کهنه بر خاطر زدن اجبار نیست

گرچه خوشبختم که از دست تو راحت می شوم

هیچکس مانند من از بخت خود بیزار نیست

دیر شد باید که بگریزم٬کجایش با خدا

حیف ! تنها میروم درشب کسی بیدار نیست


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 8 خرداد 1391

و ساعت 18:56


عشق چیست؟

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌

عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا

عشق یعنی کوشش بی‌ادعا

عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی

عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی

عشق یعنی دشت گل کاری شده

در کویری چشمه‌ای جاری شده

یک شقایق در میان دشت خار

باور امکان با یک گل بهار

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

عشق یعنی این که انگوری کنی

عشق یعنی این که زنبوری کنی

عشق یعنی مهربانی در عمل

خلق کیفیت به کندوی عسل

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

عشق یعنی یک نگاه آشنا

دیدن افتادگان زیر پا

عشق یعنی تنگ بی ماهی شده

عشق یعنی ، ماهی راهی شده

عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس

بردن آنها به بیرون از قفس

عشق یعنی جنگل دور از تبر

دوری سرسبزی از خوف و خطر

عشق یعنی از بدی ها اجتناب

بردن پروانه از لای کتاب

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

ای توانا ، ناتوان عشق باش

پهلوانا ، پهلوان عشق باش

عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر

واگذاری آب را بر تشنه تر

عشق یعنی ساقی کوثر شدن

بی پر و بی پیکر و بی سر شدن

نیمه شب سرمست از جام سروش

در به در انبان خرما روی دوش

عشق یعنی مشکلی آسان کنی

دردی از درمانده‌ای درمان کنی

عشق یعنی خویشتن را نان کنی

مهربانی را چنین ارزان کنی

عشق یعنی نان ده و از دین مپرس

در مقام بخشش از آیین مپرس

هرکسی او را خدایش جان دهد

آدمی باید که او را نان دهد

عشق یعنی عارف بی خرقه ای

عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای

عشق یعنی آنچنان در نیستی

تا که معشوقت نداند کیستی

عشق یعنی جسم روحانی شده

قلب خورشیدی نورانی شده

عشق یعنی ذهن زیباآفرین

آسمانی کردن روی زمین

هر که با عشق آشنا شد مست شد

وارد یک راه بی بن بست شد

هرکجا عشق آید و ساکن شود

هرچه ناممکن بود ممکن شود

درجهان هر کارخوب و ماندنی است

رد پای عشق در او دیدنی است

سالک آری عشق رمزی در دل است

شرح و وصف عشق کاری مشکل است

عشق یعنی شور هستی در کلام

عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام

 

 

معنی عشق واقعی و حقیقی چیست؟


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 5 خرداد 1391

و ساعت 19:27


غرور و عشق...

 

 


 

 

 

عشق با غرور زیباست اما اگر عشق را با فروریختن ديوار غرور گدايي كني... آن وقت است كه ديگر عشق نيست... صدقه است.........

 

آدمیزاد....

غرورش را خیلی دوست دارد،
اگر داشته باشد،
آن را از او نگیرید...
حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش،
چه رسد به شکستن یا له کردن!
آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست
می دارد؛
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر
دوستت دارد!
و این را بفهم آدمیزاد...

 

 

 

سکوت و صبوری م را به حسابِ ضعف و بی کسی ام نگذار
دلم به چیزهایی پای بند است
که تو یادت نمی آید...!
تلنگری بزنی، آوار می شوم....
شکستنی تر از آنم که محتاجِ سنگی باشم...

 

 

 

 


(غرور هدیه شیطان است
و عشق هدیه خداوند…
افسوس که ما هدیه شیطان را به هم میدهیم و هدیه خداوند را از هم پنهان میکنیم...)

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 خرداد 1391

و ساعت 20:24


هیچ می دانیدزنگ آخر دنیا کی می خورد؟

 
 



خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 خرداد 1391

و ساعت 20:23


هر گاه

 

 

هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است
که نمی توانی او را ببخشی
بدان که اشکال در کوچکی قلب توست
نه در بزرگی گناه


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 خرداد 1391

و ساعت 20:18


عشق ندارم

                        

       من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر دوست ندارم

 

                                                                       

 

            در   این روزگار چشم ندارد من و تو را

 

                  یک روز خوشحال و بی ملال ببیند

 

زیرا هر چیز و هر کس

 

                        که دوست تر بداری

 

                                       حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد

 

                                                        از تو دریغ میکند

 

پس با همه وجودم خود را زدم به مردن

 

تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد

 

این شعر را هم نا گفته میگذارم  ....

 

تا روزگار بو نبرد ....

 

                          گفتم که ...

                                   کاری به کار عشق ندارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391

و ساعت 18:34


پشت سکوت تو دلتنگی و غم است می دانم

 

این جمله برای وصف تو کم است می دانم

خود را کنار کشیده ای تا من گذر کنم

 

این خصلت فرشته نه یک آدم است می دانم

 

این روشن است که برای همیشه رفته ای دیگر

 

پس زندگی برای من مبهم است می دانم

 

دیگر تمام معادله های بودنم گنگ اند

 

بی تو اتاق فکر من گیج و مبهم است می دانم

 

لق می زنند چرخ های ارابه ی شادی

 

شالوده های حسرت و درد محکم است می دانم

 

ای کاش نوشداروی خواهشم افاقه ای می کرد

 

سهراب قصه روی دست رستم است می دانم

 

گفتی که باز می گردی وقت چیدن گندم

 

آن وعده های سرخرمنت مرهم است می دانم

 

قلبم دوباره آتش بگیرد و آتشکده شود

 

عشقت برای من عشق خاتم است می دانم

 

قدر زلال جاری باران را نفهمیدم

امروز که قحطی آب و شبنم است می دانم


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391

و ساعت 18:32


روز زن

قابل توجه آقايون:

(بادادن يك هديه ناقابل خود رايك سال بيمه بدنه و اعصاب كنيد)

(روز زن و روز مادر مبارك)


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 23 ارديبهشت 1391

و ساعت 18:36


ای کاش

منم و یک قلب نازک

 

                              منم و گریه تا صبح

 

این منم عاشق ترینم

 

                               ای عزیز نازنینم

 

تو چرا من رو ندیدی

 

                              گریه هام رو نشنیدی

 

باتو  من چه شعرها گفتم

 

                              بی تو من مردم و مردم

 

با تو من خود ستارم

 

                             نه که یک شمع یه پروانم                                 

 

تو بیا تو شمع من باش

 

                              تا که گرد تو بچرخم

 

تا که توی شعله تو

 

                             تا ابد باشم. بسوزم


 

 

 

 

 

 

 

دل که تنگ است کجا باید رفت؟ 

 

با که باید آمیخت؟

 

با که باید پیوست؟

 

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

 

به در و دشت و دمن

 

یا به باغ و گل و گلزار و چمن

 

یا به یک خلوت و تنهایی امن

 

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

 

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

 

پیر فرزانه ی من بانگ برآورد که این حرف نکوست:

 

دل که تنگ است برو خانه ی دوست!

 

شانه اش جایگه گریه ی تو

 

سخنش راه گشا

 

بوسه اش مرهم زخم دل توست

 

عشق او چاره ی دل تنگی توست

 

دل که تنگ است برو خانه ی دوست

 

خانه اش خانه ی توست

 

 

 



نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 23 ارديبهشت 1391

و ساعت 18:31



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by hasratdore ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه وبلاگه من را انتخاب کرده اید بی نهایت سپاسگزارم و ما رو در پر بیننده کردن وبلاگ راهنمایی کنی و اگر از مطالب من خوشتان نیومد بهم بگی تا عوضش کنم این وبلاگ حرف های دلمه خواستم یه جورای بهش بفهمونم که دوستش دارم اما منو باور نکرد و منو تنها گذاشت از خداوند متعال خواستارم هر جای دنیا باشه خوشبخت و در تمامی کاراش موفق باشه من هیچ وقت ناراحت نیستم شاید قسمت اینجوری بود من اینجا باشم اون اونجا




دلتنگی




عاشق تنها
کوه بی غم
كوه درد




تقدیم به تنها عشقم
گیربکس اتوماتیک
ابزار وبلاگ
غرب تهران
خرید لایسنس نود32
فروش
آیسان
ماشالله باختر
درمورد اقساط بندی مهریه
بزرگترین سایت عاشقانه|جوجو
تنهایی
شار رایگان
زینب
سمانه صمدی
بهار
همراهاول
آهنگ
عشق3
دل نوشته های پسرک تنها...
جمله های زیبا
ویکی ناز
دانلود فیلم
وبلاگ جدیدم
عشقولانه
آموزش زبان دات كام
سلنا گومز(selena gomez)
bekhatereshgam2
alone
قاطي پاتي
آتار من
http://1patog.ir/
زندگي بي تو معنا ندارد
ملودي ها
فزايش ترافيك و بازديد تاپ رنك
عشق ابدي ما
طلوع عشق
غريبه
شيدايي
پایگاه فرهنگی مذهبی علویون
سالي
عینک ریبن اصل
ترک سیگار
خرید شارژ ایرانسل
چت روم
عشق پاك يعني عشق من و تو
k-pop عشق من
ويلا
مشهد 2 رپ
باران
شرح من زندگي
ساکس و وی پی ان
عشقی
عشق یعنی سوختن شمع با پروانه
اس ام اس روز
كلوب مجازي فيستك
دختران دریا
آجی الناز
کلبه عشق
گل یاس
تکنوازنده عشق
انرژی درمانی
همه چیز در جوجیکا
عشق مرده
من آغوش تو را تمنا می کنم
عاشقانه هایتان شیرین
XoXo
dokhtaranedarya
سرزمین عشق
رویای خیس
خاطرات ما سه نفر
طلوع یک عشق
سایبرلند
عرضه محصولات طبیعی آرایشی و بهداشتی
خلوتگاه من
مر جعی برای سرگرمی شما
رویای خیس
امیر شیما
ss501story
عـــشق من چرا تنهایی
دلنوشته های تنهایی من
BEST MUSICS
دوباره زندگی
بلکــــــــــ� �ـــــلاو
بهانه های من
تنهام خیالت پیشمه
عاشقانه
الناز جیگری
وبلاگ عاشقانه
فرزانگان
زندگی عاشقانه
مترسکی تنها و غمگین
عشق غوغای عشق در دفتر عشق
تنهاترین
به روز باش
خودم
عنوانی ندارم چون اینجا همه چی درهمه
دختران آفتاب
گرافیک
کاسکو
به وبلاگ من خوش آمدید
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حسرت دوری و آدرس hasratdore.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 2104
بازدید کل : 369284
تعداد مطالب : 1008
تعداد نظرات : 361
تعداد آنلاین : 1



Alternative content