.....................



بیداد عشق

 


 ای داد و بیداد ، بیدار شو ! تو یک عاشقی هشیار شو !

خسته نشو ، این راه مال تو است ، با من بیا ، این همسفر وفادار تو است

به خدا دلش گرفتار تو است ، نگاهش همیشه به سوی تو است

این دل درگیر تو است ، این دل بسته به وجود تو زنده است !

در مرام عشق بی وفایی نیست  ، دل دادن کار هر دلداری نیست !

این دنیا از ما بی خبر نیست ، این ماییم که از  دنیا بی خبریم

ای داد و بیداد ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو

نگذار جنون بیاید ، نگذار که این قلب بمیرد

نگذار سیاهی جای او را در دلت بگیرد !

نگذار این ابر سیاه ، آسمان آبی دلت را فرا بگیرد

نگذار تاریکی ها جای روشنایی ها را بگیرد !

ای داد و بیدار ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو

نا امید نشو ، که امیدت از همین دور دستها نیز پیداست

عمر عشق زودگذر نیست ، تا آخر دنیاست !

در مرام عشق رفتن نیست ، در مرامش دلشکستن نیست

این تو هستی که دل میشکنی ، حرفهای مرا میفهمی ؟

این تو هستی که چشمهای خیسش را نمیبینی !

بخواب که اینجا وقت خواب است

چشمهایت را بر روی هم بگذار که عشقهای این زمانه دیدنی نیست !


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 30 آذر 1391

و ساعت 22:39


مثل تو کسی نیست

 

مثل تو کسی نیست

مثل تو هیچ گلی پر از عطر و بوی محبت و عشق نیست !

مثل تو هیچ ستاره درخشانی در آسمان زندگی نیست !

مثل تو کسی نیست ، زیباتر از تو فرشته ای نیست !

تو یک دنیای زیبایی ، تو یک رویای بیداری !

مثل تو کسی نیست که در قلبش یک دنیا صداقت و یکرنگی باشد !

تو اولین و آخرین کسی هستی که درهای قلبم را به رویت گشودم و با افتخار تو را عزیز

دل خودم کردم !

تو پاکترین عشق روی زمینی ، مثل تو یار باوفایی در این زمانه نیست !

تو یک هدیه با ارزش از طرف خدا برای قلبمی !

تو یک طلوع دوباره در غروب تلخ زندگی ام هستی !

چقدر مهر و محبت در وجودت هست ، قلب من تا ابد مال تو هست !

ارزش تو بالاتر از عشق و دوست داشتن است ، قلب تو مهربان تر از مهربانان عالم

است !

حالا دیگر باور دارم که مثل تو کسی نیست ، حالا دیگر میپذیرم که بعد از تو عشقی

نیست !

بعد از تو ، من نیز بعد از خودم هستم ، دیگر کسی پیش روی من نیست !

اگر دنیا نباشد و تو باشی باز زنده ام ، زیرا تو دنیای منی !

ای دنیای من ، ای هستی من ، تو را نه برای دیروز ، نه برای امروز و نه برای

فردامیخواهم، تو را تنها برای خودم میخواهم !

مثل تو کسی نیست ، مانند تو عشقی نیست !

مثل من کسی نیست ، عاشقتر از من یاری نیست !

هیچکس جز تو لایق من نیست ، تنها تویی در قلب تنهایم،تنها تویی عشق و همدمم !

ای یار روزهای عاشقی و ای همدم شبهای تنهایی مثل تو کسی نیست ، و این را بدان

که جز تو هیچ کسی در قلبم نیست !

دوستدارم عزیزم


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 30 آذر 1391

و ساعت 22:39


راز گل عشق

 


ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند !

باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم

دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم !

با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم !

چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم

چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران !

چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام !

کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم

به دنبال گلی هستم که تمام دنیا را در جستجوی او گشته ام !

این یک راز است که اینگونه عاشق شده ام

عاشق گلی که تنها با او ، به اوج عشق رسیده ام !

گلی که سالها در جستجوی او گشته ام ، با چشمهای خیس به او رسیدم !

او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود !

در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید

تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید !

خاک شدم برای ریشه ی آن گل ، فدا شدم برای زیباترین گل !

آیا او باور کرد که به عشق وفادارم ، تنها او را میخواهم و با او همصدایم !

آیا او باور کرد که من فدایش میشوم !

غریبه ای آمد و گلم را از شاخه اش چید و رفت

اینک این جان من است که خاک شد و

در ریشه های آن شاخه ی بی گل گرفتار شد


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 29 آذر 1391

و ساعت 22:33


در آرزوی دیدنت

 

روزهای تنهایی گذشت

قایق دلم در ساحل قلبت به گل نشست

من عاشقت شدم ، تو گرفتارم

به وجودت در زندگی ام می بالم

تو هستی و همیشه حال و هوایم بهاریست

اینجا ، همینجا که نشسته ام ، اینک جای تو خالیست

یک لحظه ، هر لحظه به یادت


در آرزوی نشستن در کنارت

همین رویا تنها آرزویم شد

با همین آرزو دلم برایت تنگ شد

دلتنگی عادت دلم شده

کویر دلم با آمدنت ، دریا شده

همیشه و همه جا تو را در قلبم حس میکنم

هر جا که باشم نامت را زیر لب زمزمه میکنم

تا آرام شود دلم با تکرار اسم تو

هنوز هم ، تنها این مرا خوشحال میکند : ( دیدن تو )

تو را که میبینم ، در کنار تو که مینشینم

دستانت را که میگیرم

دلم میخواهد همانجا در کنارت ، برایت بمیرم

این تنها احساسیست که میتوانم به تو ابراز کنم

اینکه تو را ببینم و قلبم را فدایت کنم

خیلی دوستدارم قربون چشمای نازت


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 آذر 1391

و ساعت 22:30


در آغوش عشق

 


من و  تو در کنار هم

تو در آغوش منی و من غرق در احساساتم

سکوت سهم این لحظه عاشقانه

در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانه


هنوز چشمانم خیره به چشمان تو است

دیدن چشمهای زیبایت آرامش من در این لحظه ی عاشقانه است

هنوز هم سکوت ...

با دیدنت شده ام مات و مبهوت ...

دستانت را میفشارم

تو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارم

گرمای آغوش تو

سر میگذارم بر روی شانه های تو


سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم

تو گوش میکنی و با من همترانه میشوی

تو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو را

میبوسم گونه ی مهربان تو را

نمیخواهم این لحظه بگذرد ای خدا

کاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیا

گفتی که کاش میشد همیشه مال هم باشیم

نمیخواهم روزی بیاید که جدا از هم باشیم

گفتم عشق ما بی پایان است

قلبم تا همیشه گرفتار قلب عاشق تو است

حالا که گرفتار است ، به درد عشق دچار است

حالا که بی تو زندگی برایش بی معنا است


لحظه هایش بی تو همیشه گریان است

پس مطمئن باش لحظه ای نیز نمیتوانم بی تو باشم

من عاشق توام نمیتوانم لحظه ای جدا از تو باشم

میفشاریم دستانمان را در دستان هم


آرام میگریم در آغوش هم


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 آذر 1391

و ساعت 22:29


زندگی من

 

چرا آدما نمیدونن بعضی وقتهاخداحافظ یعنی : " نذار برم "

یعنی برم گردون

سفت بغلم کن

سرمو بچسبون به سینه ات و بگو

همیشه کنارتم عزیزم
 

ازم پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو ؟!

 

خوب من راستش رو گفتم،گفتم زندگیمو !!!

ازم نپرسید چرا !

گریه کرد و رفت .

اما نمیدونست که اون خودش زندگیمه....

دوست دارم زندگیم


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 27 آذر 1391

و ساعت 22:28


دعا

 

دعا می کنم تو هم دعا کن

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و

تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم


و

تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و

تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و

بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 26 آذر 1391

و ساعت 22:53


قلب سرخ


مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت

و

عشق خودت کردی ...


مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب

مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی ...


مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی . آری تو مرا عاشق خودت کردی

تو مرا گرفتار خودت کردی ...


آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت آرزوها بردی

و

تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای

عاشقی دربه در کردی !


مثل یک شبنم  بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام

سرازیر شدی ...


تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع !

قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم !


در این خانه  دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم  زنده نگه خواهم

داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم

کرد عزیزم ...


کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد

نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم

از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق

به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی

عزیزم ...



عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم

قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای درگاه آن

مینوسسم که : یکی را دوست میدارم  تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است


که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم

عزیزم خیلی دوستدارم


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 26 آذر 1391

و ساعت 22:52


بیا با هم یکی باشیم


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 20 آذر 1391

و ساعت 19:7


همسفر عاشق


 

تو همانی هستی که من میخواستم

تو همانی که سالها در انتظار او نشسته بودم

همانی هستی که آرزویش را داشتم ، همان همسفر یکرنگ و عاشق !

در این راه پر فراز زندگی تنها با تو می توانم  به سلامت و سربلندی به پایان جاده  برسم !

همسفرم باش ، عشقم باش ، دوستم داشته باش ، تا من نیز در این راه دشوار
 
 حافظ آن قلب عاشق تو باشم ای عشق من



راه زندگی ، راه پر پیچ و خمی است ، در این راه دستهایم را هیچگاه رها نکن

 و

 

تا پایان راه با صداقت و یکرنگی با من باش
 
اینک که اسیر قلب مهربان تو شده ام دیگر راهی برای بازگشت نمی بینم ، من دیوانه

 آن قلب مهربانت شده ام ای هم نفس من



تو همان خونی هستی که در رگهای من جاریست ، تو نباشی خونی دیگر به قلب

من نخواهد رسید و دیگر امیدی برای زندگی نخواهم داشت ای عشق من

تو همان قله خوشبختی هستی که برای رسیدن به آن خودم را به آب و آتش خواهم زد

این قلب من بی ارزش است ، جانم را فدای آن عشق پاکت خواهم کرد عزیزم

ای همسفرم ، میدانم تو لیاقت این قلب عاشق مرا داری ، و دیگر تو آن را بازیچه

 خودت قرار نخواهی داد ، با افتخار دستانت را میگیرم و با دلی

 پر غرور عاشق تو می مانم



همیشه در جستجوی تو بوده ام و اینک که تو را به سختی به دست آورده ام

مطمئن باش تو را به آسانی نیز از دست نخواهم داد

بدون تو این زندگی برای من جای ماندن نیست ، بدون تو نفس کشیدن

 محال است ای هم نفسم ! بدون تو کلام عشق برای من خیالی است

بدون تو این زندگی برایم سیلابی است که هر لحظه ممکن است

 مرا به خود به باتلاق غم و غصه بکشاند !



اینک میخواهم به تو بگویم همان کلامی که مدتها بود به زبان نیاورده بودم ، همان

 کلام عاشقانه ، با چشمانی خیس ،  دلی عاشق ، اگر باور داشته

باشی ! دوستت دارم



دوستت دارم عزیزم چون تو لایق این دوست داشتنی !

اگر میگویم دوستت دارم ، از اعماق قلب عاشقم ، با یکرنگی

 و

با فریاد میگویم تا همه عاشقان بفهمند که چقدر دوستت دارم

اسیرم برای همیشه و تا ابد ، تو نیز اسیرم باش  ،مثل من ، برای همیشه و تا ابد !

هم نفسم باش ، همسفرم باش ، دوستم داشته باش ، زیرا من با همین

 دوست داشتن تو زنده خواهم بود



با اینکه از پایان می ترسیدم ، اما با تو آغاز کردم و دیگر به پایان نمی اندیشم !

من به آن لحظه ای می اندیشم که به تو رسیده ام و در سرزمین عشاق

 دستان تو را بالا آورده ام و با فریاد میگویم که :: دوستت دارم !

میخواهم از همه عاشقان عاشقتر باشم و از مجنون قصه ها دیوانه تر !

 چه بگویم از تو که هر چه بگویم باز کم گفته ام !

سکوت میکنم تا صدای مهربان و آن حرفهای عاشقانه ات را بشنوم !

آری تو همانی که من میخواستم ، تو همانی که مدتها در پی او بوده ام !

دوستت دارم ای عشق من .... بیشتر از همه کس و همه چیز !

عاشقتم عزیزم

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 20 آذر 1391

و ساعت 19:4


عاشقانه می نویسم


با قلمی به رنگ سبز و با دلی به رنگ آبی مینویسم از تو که بهترینی

مینویسم از آن قلب مهربانت ، از آن چهره ماهت

مینویسم از تو که همان فرشته نجات این قلب شکسته منی

مینویسم از تو که برایم بهترینی عزیزم

با چشمهای خیس مینویسم که مرا تنها نگذار و با دلی پر غرور مینویسم که تا آخرین لحظه

نفسهایم ، هم نفس تو هستم

یک قلب کوچک و پر از درد و غصه دارم ، همین قلب یک عالمه آرزو و عشق درونش

نهفته است .... آرزوی به تو رسیدن و با عشق تو زندگی کردن

چه لحظه زیبایی است لحظه ای که ما بهم رسیده ایم و آنگاه که دست در دستان هم

گذاشته ایم در کنار دریا ایستاده ایم و لحظه غروب خورشید را می بینیم

چه لحظه زیبایی است لحظه به هم رسیدنمان

آن لحظه را با دنیا نیز عوض نخواهم کرد ، چون برای رسیدن به آن همه چیز را

زیر پا گذاشته ام و قید همه کس را زده ام

خاطرات گذاشته را از دلم سوزاندم به خاطر تو و در قلبم همه اسمها برایم

بی گانه اند و تنها تو را می شناسم ، قلب مهربان تو و اسم مقدست را

تنها کافی است لحظه های سخت زندگی ام را با نام تو آغاز کنم آنگاه آن

لحظه های سخت برایم چه آسان می شود !

می نویسم از تو که هیچکس به زیبایی تو برایم نیست و هیچکس به جز تو لایق

این قلب پر احساس من نیست .... !

با قلمی به رنگ سبز ، با احساسی به رنگ آبی ، با آرامش عاشقانه می نویسم از تو

که بیشتر از همه کس و همه چیز دوستت دارم عزیزم

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 20 آذر 1391

و ساعت 18:59


من و تو یعنی دو هم نفس



من و تو در میان عاشقان بهترینیم زیرا دیوانه ترینیم

من و تو در سرزمین عشاق در بالاترین نقطه آن سرزمینیم زیرا عاشقترینیم

هیچکس مانند من تو را دوست ندارد و عاشق تو نیست و هیچکس مانند

 

 

 تو برای من زیباترین و بهترین نیست

 

 

من و تو با هم یعنی عشق ، یعنی خوشبختی

ما از همه عاشقان ، عاشقتریم

الگوی همه عاشقان من و تو هستیم ، همه مانند من عاشقند و مانند تو معشوق !

 

 

من و تو با هم یعنی فتح قله عشق !

آری آنگاه که من در قله عشق در میان همه عاشقان با غرور هر چه تمام تر تو را در

 آغوش خویش میگیرم و  با افتخار میگویم دوستت دارم ای بهترینم

مانند من و تو کسی عاشق نیست و مثل من کسی تو را دوست ندارد

هیچکس مثل تو لایق این قلب پر احساس و مجنون من نیست !

تو لایقی چون بهترینی ، پاکترین و مقدس ترینی !

من و تو با هم یعنی یک زندگی ، زندگی شیرین و پر از عشق !

من و تو با هم یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون !

به داشتن تو که لایق  این قلب پر از درد منی افتخار میکنم

 و

 

 

تا آخر راه پر فراز عاشقی با تو می مانم

 

 

همه عشق های این زمانه دروغ است ، تنها عشق ما یک عشق واقعی است

همه عشق ها هوس و زودگذر است ، تنها عشق ما مقدس و ابدی است !

من و تو با هم یعنی دو دلدار ، دو بیدار

با وجود تو زندگی را زیبا میبینم ، با تو عشق را حقیقی میبینم ، بدون تو زندگی برایم

 معنای سیاهی دارد و عاشقی برایم یک قصه و افسانه است

اگر مجنون دیوانه وار عاشق لیلا بود ، من از مجنون نیز مجنون ترم و دیوانه وار

 عاشق تو هستم ! کاری میکنم ، غوغایی به پا میکنم که دیگر قصه لیلی و مجنون

 از صحنه روزگار محو شود و جای آن قصه من و تو قرار گیرد

 

 

عاشقان با دیدن من و تو حسرت عشقمان را میخورند !

بگذار حسرت بخورند و تو در مقابل حسادت آنها به من افتخار کن ، همچو من که

 در این میان به پاکی و صداقتت افتخار میکنم عزیزم

من و تو یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون ، دو دلدار ، دو بیدار

آری من و تو یعنی دو هم نفسی که همدیگر را از تمام وجود دوست دارند

 

دوستدارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 19 آذر 1391

و ساعت 21:52


عشق و پروانگی

دیشب مستانه به پای شمع سحر می کردم ، قصه می گفت ، می سوخت ، اشکها می ریخت ، ناله هایش شاعرانه بود و در پرتو سوزان خویش می رقصید و دوست می داشت زیبا پروانه ای را که عاشقانه به دورش بگردد     و در پرتو رقصان شمع بال و پر رنگین بسوزاند .

من نیز به یاد عاشقان دل سوخته بودم و خاطرات عاشقی خود را در عالم شمع و پروانه نگاه می کردم.صبر کردم تا پروانه قشنگی در نیمه های شب به طواف شمع آمد آنقدر صبر کردم و دیدم آنقدر عاشقانه طواف می کرد که بال و پر رنگینش را شعله شمع خاکستر کرد

دلم به حال پروانه سوخت . شمع را گفتم پروانه را رحم کن و این عاشق دیوانه را مسوزان . هنوز به بالهای پروانه خیره شده بودم که شمع خاموش شد و دیگر روشن نشد . من راز شیدایی این عاشق و معشوق را نفهمیدم .

شاید شمع نیز در شعله آه پروانه سوخت


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 19 آذر 1391

و ساعت 21:50


دوستت دارم


زنده ام چونکه در کنارمی ، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی

می میرم زمانی که  می روی، نابود میشوم زمانی که  از من دور می شوی

 گریانم زمانی که  غمیگینی ای عشق من … ! پس بمان در کنار من

برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم !

 بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن !
 
بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود

 اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش … !

اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند … اسمت چشمهای مرا

 بهانه گیر می کند ، مرا امید وار و آرام میکند ، چشمه غرور را در وجود من جاری میکند… !

غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد !

معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه

 تصور می کردم مرا دوست میداری !

 اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای  من میخواهم

تو را بالاتر از تو  که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !

پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل

از تمام وجودم ، همچو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این

 همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی

و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو  ، و شرمندگی ، فریاد میزنم :

خیلی دوستدارم عزیزترینم !


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 18 آذر 1391

و ساعت 21:48


دلم تو را میخواهد


 

 

در این لحظه که به انتظار غروب نشسته ام دلم تنها تو را میخواهد !

در این لحظه که تنهایی مرا در میان خودش گرفته است دلم تنها تو را میخواهد !

در این لحظه که دلتنگم و چشمهایم بارانیست دلم تنها تو را میخواهد !

کجایی عشق من که دلم بهانه ی تو را میگیرد !

نمیتوانم آرام کنم دلی که دیوانه وار به عشق تو زندگی میکند !

نمیتوانم ببینم که دلم اینگونه در حسرت به حقیقت پیوستن آرزویش است !

دیگر بس است انتظار ، ای سرنوشت مرا رها کن از دام تنهایی ، دیگر بس است این عذاب !

دلم تنها تو را میخواهد در لحظه ای که به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم !

اینک اگر زنده ام در خاطر من هستی که پر پر نشده ام ، من شمعی هستم که همچنان به عشق تو میسوزم !

میترسم آنقدر به انتظار بنشینم تا از یادت فراموش شوم

میترسم آنقدر سختی بکشم که به آسانی تو را از دست بدهم !

در این لحظه که جز تو هیچ چیز دیگر به من امید نمیدهد ، باز هم به 

انتظار مینشینم تا روزی امیدم زنده شود !

خیلی دوستدارم عزیزم

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 17 آذر 1391

و ساعت 21:46


راز عاشقانه


 

بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود !

بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود !

بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد !

 بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن !

چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه در آن قلب مهربانت است !

بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن !

 با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم !

 من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ، با بغض گفتم : من هم خیلی

دوستت دارم !

گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد
 
بگو آنچه که دلم میخواهد ، بالاتر از دوست داشتن !

با دستان سردم ، اشکهای روی گونه مهربانش را پاک کردم ، او را در آغوش گرفتم

 

و
 
گفتم : هیچوقت مرا تنها نگذار ، باور کن که بی تو نمیتوانم زنده بمانم !

او نیز مرا محکم در آغوشش میفشرد و میگفت بدون تو هرگز !

چه آغوش گرم و مهربانی داشت ، دلم میخواست همیشه در آن آغوش گرم بمانم !

 آن لحظه  با تمام وجودم احساس کردم برای من است !
 
او نیز این احساس را داشت ، از شانه های خیسم فهمیدم !

گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا نیستم !

گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ، اگر روزی باشم ولی تو نباشی ، من نیز با

تو می آیم هر جا که باشی !

 

او میگفت ، من نیز برایش درد دل میکردم !

درد دل او ، درد دل من بود ، درد دل ما ، یک راز عاشقانه بود

 رازی که همیشه در دلهایمان خواهد ماند !

دوستدارم عزیزم تا ابد کنارت خواهم ماند

 


نوشته شده توسط کوه بی غم در پنج شنبه 16 آذر 1391

و ساعت 9:7


فقط با تو


زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !

زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو !
 
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو !

 آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه

 بگذرد !

دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد !

زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو !

زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو !

 این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم !

 این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم !

 خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد !

تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد !

میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق

  بی پایان منی !

 می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب

عاشق منی !

عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم !


زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب

 مهربان تو !

عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان !

لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو !


نوشته شده توسط کوه بی غم در پنج شنبه 16 آذر 1391

و ساعت 9:5


انتظاری شیرین


چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است !

خیلی این لحظات برایم زیباست !

 به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم !

 قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد و تک تک ثانیه ها را می شمارم

  تا لحظه دیدار با تو فرا رسد !

 چقدر این انتظار شیرین است ....

 انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم !

خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است

شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ، پایان این انتظار

لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم و همدیگر را در آغوش

میفشاریم ....

 شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست

 معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست !

 گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک

دلشکسته ای !

می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را

 از هم جدا کند !

 ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو !

من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز !

 گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید

میکند !

این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام !

به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ، غم ها

و

دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم !

آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو ....

 خیلی دوستدارم عزیزم با عشق ، محبت و وفاداری تا ابد در کنارت خواهم ماند نفسم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 16 آذر 1391

و ساعت 8:57


برای عزیزم که همیشه تو قلبمه


بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم ، با دل باشیم

 بیا من و تو برای هم باشیم و با عشق هم زندگی کنیم

با عشق تو زندگی میکنم ، با تو نفس میکشم و با تو عاشقترینم !

عزیزم بیا تا در آن چشمان زیبایت نگاه کن، درون چشمهایت یک دنیا عشق میبینم !

 درون چشمهایت فرداهای زیبای با تو بودن را می بینم !

 بیا برای هم باشیم ، با هم بمانیم و در این راه نفسگیر زندگی همسفر هم باشیم !

 بیا اولین و آخرین سفر را در این جاده زندگی با هم باشیم !

 سفری به آن سوی سرزمین خوشبختی ، سفری به سوی مرز رسیدن !


 بیا و یک لحظه دستانت را به من بده تا برای یک عمر آن را درون دستانم بگیرم و بفشارم

و

دیگر حتی یک لحظه نیز آن را رها نکنم !

بیا و یک لحظه به چشمانم نگاه کن تا برای یک عمر چشمانت به چشمان من طلسم

شود !


بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم عزیزم

 بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم !

بیا بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد، بگو که چقدر مرا دوست داری !

میخواهم تا ابد با عشق تو زندگی کنم ، حتی اگر در کنارم نباشی !

 میخواهم به عشق تو لحظه های سرد تنهایی را بگذرانم ، حتی اگر مرا دوست نداشته

باشی!



بعد از تو عاشق می مانم ولی تنها میشوم ، خوشبخت می مانم ولی نا امید میشوم !

خوشبختی من یعنی عاشق تو ماندن ، و با عشق تو نفس کشیدن !

خوشبختی من یعنی به یاد تو بودن ، و با خاطرات تو زندگی کردن !

 بیا بدون هم نباشیم ، نه من بی تو و نه تو بی من !

بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم

عاشقتم قربونت


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 10 آذر 1391

و ساعت 21:40


بیا با هم باشیم


 

بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم ، با دل باشیم

بیا من و تو برای هم باشیم و با عشق هم زندگی کنیم

با عشق تو زندگی میکنم ، با تو نفس میکشم و با تو عاشقترینم !

عزیزم بیا تا در آن چشمان زیبایت نگاه کنم ، درون چشمهایت یک دنیا عشق میبینم !

درون چشمهایت فرداهای زیبای با تو بودن را می بینم !
 
بیا برای هم باشیم ، با هم بمانیم و در این راه نفسگیر زندگی همسفر هم باشیم !

  بیا اولین و آخرین سفر را در این جاده زندگی با هم باشیم !
 
سفری به آن سوی سرزمین خوشبختی ، سفری به سوی مرز رسیدن !

  بیا و یک لحظه دستانت را به من بده تا برای یک عمر آن را درون دستانم بگیرم و بفشارم

  و

دیگر حتی یک لحظه نیز آن را رها نکنم !

  بیا و یک لحظه به چشمانم نگاه کن تا برای یک عمر چشمانت به چشمان من طلسم
 
شود !
 
بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم عزیزم

بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم !

  بیا بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد ، بگو که چقدر مرا دوست داری !

  میخواهم تا ابد با عشق تو زندگی کنم ، حتی اگر در کنارم نباشی !

میخواهم به عشق تو لحظه های سرد تنهایی را بگذرانم ، حتی اگر مرا دوست نداشته

باشی !

بعد از تو عاشق می مانم ولی تنها میشوم ، خوشبخت می مانم ولی نا امید میشوم !
 
خوشبختی من یعنی عاشق تو ماندن ، و با عشق تو نفس کشیدن !

خوشبختی من یعنی به یاد تو بودن ، و با خاطرات تو زندگی کردن !
 
بیا بدون هم نباشیم ، نه من بی تو و نه تو بی من !

  بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم

دوستدارم عزیزترینم


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 10 آذر 1391

و ساعت 21:34


فردا

از التهاب اشک ، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت

در این صحرای بی پایان ، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم

نه راه رفتن دارم ، نه تاب ماندن

آرام و سنگین قدم بر می دارم ، به کدامین سو ، نمی دانم

سر به سوی آسمان می کنم

معبودا ! از این همه گذشتن خسته ام

پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام

به راه خود ادامه می دهم ، چشمانم به دور دست ها خیره مانده

گام هایم ، آرام و آرام تر می شوند ، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته

نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم

هوای پریدن به سرم زده

ندایی در من نجوا می کند

باور کن فردا خواهد آمد


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 10 آذر 1391

و ساعت 21:33


پنج وارونه

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!  

خواهر کوچکم از من پرسید   

من به او خندیدم   

کمی آزرده و حیرت زده گفت  

روی دیوار و درختان دیدم  

باز هم خندیدم   

گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه   

پنج وارونه به مینو می داد   

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید   

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم  

بعدها وقتی غم   

سقف کوتاه دلت را خم کرد   

بی گمان می فهمی   

پنج وارونه چه معنا دارد ...


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 10 آذر 1391

و ساعت 1:6


كاش عاشقی هم پا می گرفت

دوستدارم بخدا


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 9 آذر 1391

و ساعت 23:48


عشق تو

 

انتهای همه جاده ها

به چشمان من می رسد


که مسافت انتظار را بی پروا پیموده ام

زمین ، چقدر زیباست

وقتی که تو بر آن قدم می گذاری

و
آسمان آبی ترین نقطه دنیاست

وقتی تو به آن نگاه می کنی

ای مسافر شب های تنهایی

اگر دلت هوای خانه ابری یک دوست را کرد

نشانی ام را از ستاره ها بپرس

که همه شب را تا سحر بیدارم
دوستت دارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 8 آذر 1391

و ساعت 22:30


مهری در دل

من ، امیدی را در خود باور ساخته ام

تار و پودرش را ، با عشق تو پرداخته ام

مثل تابیدن مهری در دل


مثل جوشیدن شعری از جان

مثل بالیدن عطری در گل

جریان خواهم یافت

***


**

راه خواهم افتاد

باز از ریشه به برگ

باز ، از  "بود " به " هست "

باز ، از خاموشی تا فریاد !

دوستدارم    عشق          من


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 8 آذر 1391

و ساعت 22:28


در پناه آغوشت


آرام باش ، ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی


بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی

جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم


حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد

همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من


قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم


همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز

نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته

عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده

عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه


خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

دوستدارم هم نفسم


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 8 آذر 1391

و ساعت 22:27


يعني ميشه؟؟؟


یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم ؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه ؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه ؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم ؟

کاشکی بدونم چقـَدَر باید مکافات بکشم

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه ؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه ؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم ؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت ؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت ؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه ؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه ؟

 یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه ؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه ؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 8 آذر 1391

و ساعت 22:24


وقتی دلگیری و تنها



وقتی دلگیری و تنها

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق


آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت


اندوه چیست ، عشق کدامست ، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان


عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم ، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من


ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم


با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح


بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند


خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

دوستدارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 8 آذر 1391

و ساعت 22:17


عشقمي گلم



دفترم لبریز شده از احساسات

روز و شب شکر میکنم او را که تو را به من داد

عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده

فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ، را شنیده

که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا

فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا

فدای تو ، عزیزم نگفتی من بیشتر دوستت دارم یا تو ؟

گفتی تو مرا بیشتر دوست داری

پس هنوز مانده تا باور کنی یک دیوانه را در قلبت داری

از دلتنگی تو ، اشک میریزد آرام آرام این دلم

خیالی نیست ، عاشقی دیگر همین است گلم

تو باش ، این اشکهایم فدای تو ، بی قراریها

انتظار و سختی هایم به عشق یک لحظه در آغوش گرفتن تو

به عشق یک لحظه دیدنت میگذرانم سالها را

کسی چه میداند احساس درون قلب ما را

کسی چه میداند عشق ما چیست

یا

 

آن عاشقی که از عشق میمیرد هیچکس جز من و تو نیست !

هوا ، همان هواییست که تو  دوست داری

دلتنگی دیگر معنا ندارد وقتی که همدیگر را در قلب هم داریم

آن گلی که آورده بودی برایم ، روبروی من است ، در کنار پنجره اتاقم

من که هر روز تو را میبینم کنار پنجره اتاقم

گل من ایستاده است در مقابل چشمانم

عطر تو  عاشقانه پیچیده اینجا

احساس آرامش میکنم وقتی تو را میبینم ، تو در کنارمی ، در کنار پنجره ، همینجا 

خیلی دوستدارم عزیزم 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 7 آذر 1391

و ساعت 21:42


تنها بهانه زنده ماندنم


یک دلیل برای عاشق شدنم ، یک بهانه برای زنده ماندنم

تویی آن دلیل و بهانه عاشقانه

یک هوای عاشقانه برای با تو بودن، همین هوای بارانی

دستت درون دستهای من ، این است همان آرزوی رویایی

این نفسی که در سینه ام است ، این قلبی که با تو به آرزوهایش رسیده است

این وجودی که محتاج وجود تو است ، این احساسات ، همه در عشق تو جا گرفته است

ببین عشق تو چقدر مقدس است که زندگی ام با تو دوباره جان گرفته است

ببین چقدر دوستت دارم که خوشبختی را از لحظه ای که آمدی دیدم ، حس کردم  و باورش کردم !

باور کردم که حضور تو در زندگی ام یک حادثه نبود

روزی تو می آمدی، با اینکه من حتی فکر داشتن تو را هم نمیکردم

روزی که آمدی چه روز دلنشینی بود

روزی که بهم میرسیم چه روز مقدسی خواهد بود

و

روزی که از عشق هم میمیرم چه روز عاشقانه ایست

به عشق همان روز ، روز از عشق هم مردن ، اینک عاشقانه همدیگر را میپرستیم

تا به دنیا بگوییم این ما هستیم که عاشق همیم !

دلیلی نمیبینم برای زنده ماندن اگر تو نباشی ، نمیخواهم حتی یک لحظه نیز در فکر نماندن باشیم !

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری

میگذرد روزهای بی قراری و انتظار

میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار

و

از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

عزیزم بیا در آغوشم ، تو مال منی ، آرام باش که تو تا آخر دنیا ، دنیای منی

بارها
گفته ام و خودت هم میدانی که زندگی منی

پس این هم بدان تو آخرین کسی خواهی بود که قبل از مردنم او راخواهم دید !

♥ عاشتقتم تا ابد ♥


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 7 آذر 1391

و ساعت 21:41


خيلي دوستت دارم

از راه دور تو را میپرستم ای قبله امید من

از راه دور به تو عشق می ورزم تا دیگر این فاصله  را احساس نکنی عزیزم

از راه دور درد دل هایم را به تو میگویم و تو را در آغوش محبت های خودم میفشارم

آری از همین راه دور نیز میتوان دست در دستانم هم گذاشت و در کنار هم قدم زد

 به خواب عاشقی میروم تا این رویا برایم زنده شود عزیزم

از همین راه دور تو را می بوسم و میگویم که خیلی دوستت دارم عزیزم

 قاب عکست همیشه روبروی من است و جای بوسه هایم بر روی قاب نمایان است

از همین راه دور به یاد تو خواهم بود ، در همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم

  خاطره هایمان را همیشه در ذهنم مرور میکنم و هیچگاه نمیگذارم خاطره های

  لحظه دیدارمان از ذهنم دور شود

 این فاصله ها را با محبت و عشقم از بین می برم و کاری میکنم همیشه

  احساس کنی در کنار منی !

یک راه دور ، یک دنیا عشق ، محبت و پاکی

 این راه دور قلبهایمان را در همه لحظه ها در کنار هم نگه داشته است
 
چون همیشه به یاد همیم و همیشه به انتظار آن هستیم 

که لحظه دیدارمان دوباره فرا رسد

 ثانیه ها را لحظه به لحظه می شماریم و شب و روز را با یاد هم و عشق

 به هم سپری میکنیم

آری لحظه دیدار نزدیک است

 یک خواب عاشقانه ، خواب با هم بودنمان ، خواب دست گذاشتن در دستان هم

 خواب نگاه به چشمان هم ، یک طلوع دیگر و یک روز پر از خاطره ، روزی که لحظه

به لحظه آن به یاد همیم و این است یک فاصله عاشقانه

میگذرد لحظه های پر از عشق و فرا خواهد رسید حقیقت شیرین لحظه دیدارمان

از همین راه دور نیز میتوان عاشق بود ، و از همین راه دور نیز میتوان همدیگر را

همیشه در کنار هم حس کرد نازنینم .. پس آرام زندگی کن و بیشتر از همیشه

عاشق باش چون این راه دور خیلی مقدس است و پایان راه

شیرین تر از گذشته است

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 6 آذر 1391

و ساعت 22:9


عشق

عشــق عشــــق عشـــــــق نمي دانم

كه اين عشق چگونه بركوير خشك قلبم باريد

كه دل بي خبرم عاشق شد و به عشقش

مي بالد ، نمي دانم مي داند

كه با ديدنش مي رود از تن وجانم خستگي

نمي دانم تا كي عاشق مي ماند


نمي دانم مي داند بدون او بي قرارم ، هيچم ، پيچم

نمي دانم مي داند در انتظار فرداي با او بودنم

نمي دانم چگونه سر کنم لحظات بي او بودن را


نمي دانم مي داند كه هيچگاه عشق واقعي نمي ميرد

نمي دانم مي داند دوست ندارم

در

   روياي كسي ديگر باشم

♥ دوست دارم عشق همیشگیم ♥


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 6 آذر 1391

و ساعت 22:4


زندگي

مرد مسني به همراه پسر 20 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالي که مسافران در صندليهاي خود نشسته بودند ،

قطار شروع به حرکت کرد .....

 


ادامه مطلب

نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 5 آذر 1391

و ساعت 20:12


عشق من


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 5 آذر 1391

و ساعت 20:9


دوستت دارم

 

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
 
قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
 
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
 
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد

 

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 4 آذر 1391

و ساعت 19:21


دلتنگی


 

من تو رو دوست دارم اندازه دنیا

نمیتونم که بمونم بی تو اینجا

شبا وقتی می مونم خسته و تنها

تا بیای میشمرم ثانیه ها را

تو همونی ، سهم من از عاشقی و آشنایی

اگه دوری اگه نزدیک ، با دل من همصدایی

غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی ، گل باغم شدی

واسه تشنگیها ، یه بهانه تا من بمونم اینجا

من میخوام پنجره ها رو به خورشید وا بشه

شب دلتنگی از این خونه بره ، تو بمونی

من میخوام روزای بد ، روز آفتابی بشه

شب خاکستری ، مهتابی بشه ، تو بمونی

تو بمونی ، تو که دستات داره بوی مهربونی

دوستدارم عزیزترینم



:: موضوعات مرتبط: دلتنگی، ،

نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 4 آذر 1391

و ساعت 19:14


۱۰ خط برای تو ....


1 - به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته

باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد.
 
 
2 - هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند.
 

 3 - وقتی در زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و نا امید نشو چون اگه قرار بود در باز نشو

جای آن دیوار می گذاشتند.

4 - آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد ، هدیه تو به خداوند پس بی نظیر باش

 
5 - شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد.

 
6 - بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.
 
 
7 - وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد.
 
 
8 - هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد.
 
 
9 - قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است.
 
 
 10-
نگو : شب شده است : بگو صبح در راه است.
 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 3 آذر 1391

و ساعت 19:7


با من بمان

می نویسم که چگونه در تنهایم به اشک های همیشه همراهم

به این لشگر زلال و زیباکه از ضمیری پاک متولدمی شوند

تا یاوران لحظات و تنهایی من باشند پناه می برم

ای عشق ، ای منجی جاودانه ، ای همیشه ماندگار

با من بمان برای همیشه
دوستت دارم عشقم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 2 آذر 1391

و ساعت 15:14


چشمای قشنگ تو


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 1 آذر 1391

و ساعت 15:13



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by hasratdore ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه وبلاگه من را انتخاب کرده اید بی نهایت سپاسگزارم و ما رو در پر بیننده کردن وبلاگ راهنمایی کنی و اگر از مطالب من خوشتان نیومد بهم بگی تا عوضش کنم این وبلاگ حرف های دلمه خواستم یه جورای بهش بفهمونم که دوستش دارم اما منو باور نکرد و منو تنها گذاشت از خداوند متعال خواستارم هر جای دنیا باشه خوشبخت و در تمامی کاراش موفق باشه من هیچ وقت ناراحت نیستم شاید قسمت اینجوری بود من اینجا باشم اون اونجا




دلتنگی




عاشق تنها
کوه بی غم
كوه درد




تقدیم به تنها عشقم
گیربکس اتوماتیک
ابزار وبلاگ
غرب تهران
خرید لایسنس نود32
فروش
آیسان
ماشالله باختر
درمورد اقساط بندی مهریه
بزرگترین سایت عاشقانه|جوجو
تنهایی
شار رایگان
زینب
سمانه صمدی
بهار
همراهاول
آهنگ
عشق3
دل نوشته های پسرک تنها...
جمله های زیبا
ویکی ناز
دانلود فیلم
وبلاگ جدیدم
عشقولانه
آموزش زبان دات كام
سلنا گومز(selena gomez)
bekhatereshgam2
alone
قاطي پاتي
آتار من
http://1patog.ir/
زندگي بي تو معنا ندارد
ملودي ها
فزايش ترافيك و بازديد تاپ رنك
عشق ابدي ما
طلوع عشق
غريبه
شيدايي
پایگاه فرهنگی مذهبی علویون
سالي
عینک ریبن اصل
ترک سیگار
خرید شارژ ایرانسل
چت روم
عشق پاك يعني عشق من و تو
k-pop عشق من
ويلا
مشهد 2 رپ
باران
شرح من زندگي
ساکس و وی پی ان
عشقی
عشق یعنی سوختن شمع با پروانه
اس ام اس روز
كلوب مجازي فيستك
دختران دریا
آجی الناز
کلبه عشق
گل یاس
تکنوازنده عشق
انرژی درمانی
همه چیز در جوجیکا
عشق مرده
من آغوش تو را تمنا می کنم
عاشقانه هایتان شیرین
XoXo
dokhtaranedarya
سرزمین عشق
رویای خیس
خاطرات ما سه نفر
طلوع یک عشق
سایبرلند
عرضه محصولات طبیعی آرایشی و بهداشتی
خلوتگاه من
مر جعی برای سرگرمی شما
رویای خیس
امیر شیما
ss501story
عـــشق من چرا تنهایی
دلنوشته های تنهایی من
BEST MUSICS
دوباره زندگی
بلکــــــــــ� �ـــــلاو
بهانه های من
تنهام خیالت پیشمه
عاشقانه
الناز جیگری
وبلاگ عاشقانه
فرزانگان
زندگی عاشقانه
مترسکی تنها و غمگین
عشق غوغای عشق در دفتر عشق
تنهاترین
به روز باش
خودم
عنوانی ندارم چون اینجا همه چی درهمه
دختران آفتاب
گرافیک
کاسکو
به وبلاگ من خوش آمدید
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
همسریابی
درگاه پرداخت اینترنتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حسرت دوری و آدرس hasratdore.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 316
بازدید کل : 366651
تعداد مطالب : 1008
تعداد نظرات : 361
تعداد آنلاین : 1



Alternative content