.....................



دلم گرفته

 

باور نمی کنی که این روزها چقدر دلم گرفته ،باور نمی کنی که خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد

آری ، من ، با دقایقم ، با زندگیم لجبازی می کنم ! نازنینم ! غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش میکشد

سنگینی پلکهایم و نگاهی که دیدن را از یاد برده ، کورکورانه زیستن را خوب آموختم !

توان نوشتن ندارم ، واژه هایم گرد و غبار گرفته . باور کن که باورت کردم ، باور کن که بی تو بی  باور شده ام ! من !

زندگیم را تمام کردم ، حالا نفس کشیدن منت سرم می گذارد !

حس می کنم هوای اینجا سرد و سنگین است نازنينم ! دیگر نگو خداحافظ ! اگر می روی بدون وداع برو ... گله ای

نیست ! ببین ! نقاشی عشق می کشم و گم شدن در نگاه تو که آرامش می دهد ، نبض سکوت حرفی برای گفتن

دارد ! حالا دیگه خیلی تنهام ! ببین ! دستانم را ببین ، چشمان ترم را ببین ، ببین سکوتم چه حرفهایی را تحمل

می کند ! به خاطر تو ...  نامت را هر روز زمزمه می کنم مبادا یادم رود که روزی ... زمانی ... عاشقت  بودم !

آری ... عاشق خیال نکن دیوانه شدم ... اگر این دیوانگی ست من عاشق این دیوانگیم !   نازنینم !

ما محکومیم ... محکوم به زندگی ! و شاید محکوم به مرگ !!! سکوت کردم

به اندازه همه حرفهایم !

♥دوستت دارم عزيزم♥


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 30 آبان 1391

و ساعت 21:36


♥ برای تو می نویسم ♥


برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست

برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است

دوستدارم عزیزم


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 30 آبان 1391

و ساعت 21:33


زیر بارون نفساتو دوست دارم

 

زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

عـطـــر خـــوب، تــو رو بـارون میگیــره

بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم

زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

بـــوی خـــوب ، تـــو رو بـارون میگیــره

بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم

خیلی دوستدارم عشق من


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 28 آبان 1391

و ساعت 21:30


نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی

 

چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است

چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری

درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها

به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند

تمام گنجشکان

که درنبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته‌اند

ترا به نام صدا می‌کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت‌ها لب حوض

درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعر تو نگاه تو در ترانه‌ی من

تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد

نسیم روح تو در باغ بی‌جوانه‌ی من

چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا چنان‌که دلم خواسته است ساخته‌ام

چه نیمه شب‌ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر

به چشم هم‌زدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته‌ام

به خواب می‌ماند

تنها به خواب می‌ماند

چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می‌شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هرچه دراین خانه ست

غبار سربی اندوه، بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من

به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است

غروب‌های غریب

در این رواق نیاز

پرنده‌ی ساکت و غمگین

ستاره‌ی بیمار است

دو چشم خسته‌ی من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است

تو نیستی که ببینی

دوستدارم عشق من


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 29 آبان 1391

و ساعت 21:28


هوای تو


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 29 آبان 1391

و ساعت 21:25


گرمی آغوش

♥ دوستدارم عشق من ♥

بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم

تا بلرزد زير بازوان سيمينت تنم

چهره زيبای خود را از رخ من وا مگير

جز به آغوش چمن يا دامن من جا مگير

راز عشق خويش را آهسته خوان در گوش من

جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من

عاشقتم عشق همیشگی من


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 28 آبان 1391

و ساعت 21:24


رویای خیس

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم

تو هم نفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد

تو همسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد

تو مال منی و من مال تو نیستم ، باران منی و من کویری بیش نیستم

انگار نه انگار بامنی ، نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی !

همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت ، دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت

یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ، یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو !

آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد ، همه چیز به نفع تو تمام شد

دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ، چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد

من پر از درد بودم و خسته ، اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد

تو با منی و افسوس که من بی تو هستم ، انگار نه انگار که عشق تو هستم !

بودن و نبودنت فرقی ندارد ، اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد

هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی ؟

هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی

آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی !

نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام

تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام !


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 27 آبان 1391

و ساعت 20:42


کی می خواد مثل تو باشه

کی می خواد مثل تو باشه

کی می خواد مثل تو باشه ، مثل تو که بی نظیری

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

کی می خواد مثل تو باشه ، مثل تو که تکیه گاهی

تو به داد من رسیدی ، توی تردید و سیاهی

همه چی از تو شروع شد ، همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

وقتی که چشای خیسم ، دیگه جایی رو نمی دید

جزتوهیچ کس تو دنیا ، حال وروزمو نفهمید

همه چی از تو شروع شد ، همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

عزیزم قدرتو خوب می دونم

دوستدارم عشق همیشگیم


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 27 آبان 1391

و ساعت 20:40


لياقت


هیچكس لیاقت اشكهای تو را ندارد و كسی كه چنین ارزشی دارد

باعث اشك ریختن تو نمی شود اگر كسی تو را آنطوركه میخواهی دوست ندارد

به این معنی نیست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد

دوست واقعی کسـی اسـت كه دست های تو را بگیرد ولی قلب تـو را لمـس كند

بدترین شكل دلتنگی برای كسی آن است كه در كنار او باشی و بدانی كه هرگز به او نخواهی رسید


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 27 آبان 1391

و ساعت 20:35


پرواز

خوشا شب نشستن به پهلوی تو

تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو

خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن

و

ســـجده به محـــراب ابـــروی تو

خوشا در نگاه تو چون می خـــراب

خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو

دو چـــشم پـــر از کهربای خموش

که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو

خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر

که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو

بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود

ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو

كوه بي غم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 25 آبان 1391

و ساعت 21:22


دعاي من

دعا کردم تو تنها مال من شی                                               

                                                         تو تعبیر قشنگ فال من شی  

 دعا کردم بدونی چشم براتم                                               
                                                       هنوز دل بسته ی بغض صداتم
اگر بازم دلت با دیگرونه                                                     
                                                                چشات دنبال از ما بهترونه
بذار با یاد تو دلخوش بمونم                                                 
                                                         فقط دل تنگی هات با من بمونه


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 25 آبان 1391

و ساعت 21:18


يك روز مي بوسمت

یک روز می بوسمت

روز که باران می بارد

یک روز که چترمان دو نفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ

آرام تر از هر چه تصورش را کنی

آهسته ، می بوسمت

یک روز می بوسمت

هر چه پیش آید خوش آید

حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم

دلم ترسیده

که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی

آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من

حالا آن قدر دوست داشتنی شده

که برای خیلی ها سه حرف که سهل است 

هزار هزار حرف

یک روز می بوسمت

به قول شاعر

عشق کلاس اول

تنها سه حرف است

اما کلاس آخر

عشق هزار حرف است

یک روز می بوسمت

فوقش خدا مرا می برد جهنم

این شعر برام خیلی اشناست

فوقش می شوم ابلیس

آن وقت تو هم به خاطر این که

یک « ابلیس » تو را بوسیده

جهنمی می شوی

جهنم که آمدی

من آن جا پیدایت می کنم

و از آنجا هر روز می بوسمت

وای خدا

چه صفایی پیدا می کند جهنم

یک روز می بوسمت

می خندم و می بوسمت

گریه می کنم و می بوسمت

یک روز می آید که از آن روز به بعد

من هر روز می بوسمت

لبهایم را می گذارم روی گونه هایت

و بعد هر چه بادا باد ، می بوسمت

تو احتمالا سرخ می شوی

و من هم که پیش تو همیشه سرخم

دوستت دارم با تمام وجودم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 25 آبان 1391

و ساعت 21:13


عاشق تو بودن واسم افتخاره

عاشق تو بودن برام افتخاره

اگه تو نباشی دلم بی قراره

دلم بی قراره واسه با تو بودن

می خوام که دستات و بگیرم دوباره

ستاره ی من شو تو شبای سردم

نیستی که ببینی چقدر پر دردم

کجایی عزیزم دنبالت بگردم

بی تو تک و تنهام چاره ای ندارم

از غم نبودت همیشه بیمارم

تو خاطراتم باش تو من و باور کن

حیف که دیگه نیستی

اینجا با من سر کن

دوســــــــــــــــتدارم نفـــــــــــــــــــــــــس   من ♥


نوشته شده توسط کوه بی غم در سه شنبه 23 آبان 1391

و ساعت 22:15


دلم گرفت


دلم گرفت ای هم نفس

پرم شکست تو این قفس

تو این غبار    تو این سکوت

چه بی صدا     نفس نفس

از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم

رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی

تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی

دوباره من   دوباره تو

دوباره عشق    دوباره ما

دو همنفس    دو همزبون

دو همسفر    دو هم صدا

تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش

تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات شبم روشنترین باشه

می خوام آیینه خونه با چشمات همنشین باشه

دلم گرفت ای همنفس

پرم شکست تو این قفس

تو این غبار    تو این سکوت

چه بی صدا

نفس نفس


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 23 آبان 1391

و ساعت 22:12


هنوزم فراموشت نکرده ام


هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام

هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای

هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای

هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای

هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی

هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای

هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای

به هزاران شادی نفروشم غم پنهان  تو را



نوشته شده توسط کوه بی غم در دو شنبه 22 آبان 1391

و ساعت 15:52


آه سرد


دلت را سپردی به من و وعده همیشگی دادی

گفتی که با من همیشه چشمه زلال عشق در قلبت میجوشد

گفتی همیشه آرامـی همـیشه بـه امیــد بــودنم زنــده میـمانی

مدتی است که روزها ، سرد گذشته از سردی هوا ، آب چشمه ی عشقت یخ بسته

رگهای قلـبم بی آب است به یـک کویر خشک رسـیدن هـم بهتر از بـاریدن باران است

فصل عشق تو ، رو به خزان است با تو بودن مثل رفتن به سوی یک کلبه ی بی نام و نشان است

بی خیال ، از عشق نگو برایم بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم

تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و  آمده ای به سراغ صفحه آخرش

هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آسمان آفتابی نشسته ای به انتظار باریدنش

اول بیا و بعد بگو می خواهی بروی تو هنوز نیامده داری میروی

اگر این اسـت امروز تو ، وای به حال فردایت دیگر حوصله ندارم سر کنم با غمهایت

بارها رفتی و خودم آمدم به سراغت ، این بار دگر حتی نمینشینم چشم به راهت

باور اینکه تو از خوبها نیستی برایت بسی دشوار است اما این دست خودت نیست تو همینی

دیدنت حالم را خراب میکند ، زین پس به جای تو با تنهایی قرار میگذارم

اینگونه قلبم با تنهایی روزهایش را فردا میکند

دلت به حالم نسوزد ، اینک این حال من است که سوخته ، چشمهای خیسم

به انتهای جاده ای که تو را در آن ندارد چشم دوخته و می شمارد

ثانیه هایی که از رویاهایم فراری اند

به جای نفس آه میکشم و به جای غم حسرت میخورم ، خاطره هایم را جا میگذارم

و دیگر جای قدمهایت پا نمیگذارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 22 آبان 1391

و ساعت 15:48


او رفته بود


نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن

نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی بـرای تپیدن

نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم

بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم

بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا

تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم

شـکسـت بـال مـرا برای پرواز ، سـوزاند دلــم را ، مـن مانـده ام و یـک عالـمه نـیـاز

نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم

نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم

نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید

پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت

این همان نیمه گمشده من است

پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد

یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده

مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود

همـه چیز را شکـسته بـود ، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود

دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی

با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم

جانم به درد آمـــد و روحــم در عـــذاب ، لعنــت بر آن احسـاس ناب

که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 21 آبان 1391

و ساعت 15:40


آخرين ايستگاه


دستی نیست ، تا

نگاه خسته ام را نوازشی دهد

اینــــــــــــــــــــــجــــــــا بــــــــــــــــــــــــــاران نمی بارد

فانوسهای شهر ، خاموش و مرده اند

دست های مهربانی ، فقیرتر از من انــــد

نامردمان عشق ندیده

خنجر كشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم

دلم می خواهد آنقدر بنویسم

تا نفسهایم تمام شود

آنقدر دفترهای كهنه را سیاه كنم

تا سرم فریاد كنند

می خــــــــــواســـــتم واژه ای پـــــــیـــــــــــدا كنم ، تــــــــــــــــــــــا

دلتنگی كهنه و بی خاصیتم را عرضه كند

ولی

واژه ها باز هم غریبی می كنند

می خواستم كاغذی بیابم ، منت نگذارد

تنش را بدستانم بسپارد ، تا نوازشش دهم

امّا ! اعتمادی نیست

این لحظه های لعنتی

باز هم مرا عذاب می دهند

این دقیقه های بی وفــــا ، بی وجدانترینِ عالم اند

آیا اینـــــــــــــجـــــــــــــــا

آخریــــــــــــــــن ایستگاه عاشــــــــــــقیســـــــــت


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 20 آبان 1391

و ساعت 20:51


تنهايي


آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود

بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود

آری عشـق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد

تا عشـق تو آمد در قلبم ، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ، رفته بـودی

تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد

همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد

اینک من مانـده ام و تنهایی ، ای یـار بی وفـای من کجـایی

یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساس تر از تنهایی

دیگر نمی خواهم همیـشه مثـل گذشـته باشـم ، می خواهم آزاد باشم

می خواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم


نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 20 آبان 1391

و ساعت 20:43


کاش بودی

 


نوشته شده توسط کوه بی غم در پنج شنبه 18 آبان 1391

و ساعت 21:2


طرح چشمان قشنگت

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر ميگويم به يادت در قفس غمگين و خسته

من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي

ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شب هاي مستي

خيال کردي بري ميري از يادم

تو رفتي و نرفت چيزي از يادم

تو رفتي تازه عاشق تر شدم من

از اوني هم که بود بدتر شدم من

صبح تا شب اين شده کارم که واسه چشات بيدارم

تو خداي عاشقايي تو تموم کس و کارم

تو به داد من رسيدي وقتي تنهاييم رو ديدي

تو نذاشتي برم از دست اگه چيزي هم هنوز هست

نازنينم اميد شيرينم من به جز تو کسي نمي بينم

از اون روزي که رفتي يه روز خوش نديدم

به جز دستاي گرمت پناه وخوش نديدم

زندگيم و به پاي تو دادم اون روزا رو نميره از يادم

نازنينم برس به فريادم

صبح تا شب اين شده کارم که واسه چشات بيدارم

تو خداي عاشقايي تو تموم کس و کارم

تو به داد من رسيدي وقتي تنهاييم رو ديدي

تو نذاشتي برم از دست اگه چيزي هم هنوز هست


نوشته شده توسط کوه بی غم در پنج شنبه 18 آبان 1391

و ساعت 20:59


زیر بارون

 

 زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

 
عـطـــر خـــوب، تــو رو بـارون میگیــره

 
بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

  بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم

زیـــر  بــارون  نفسـاتـــو  دوســـت  دارم

بـــوی خـــوب ، تـــو رو بـارون میگیــره

بـا  تــو زندگیـــم  چــه رویــایــی  میشـــه

بـا تــو ایــن قـلـــب یخــی جــون میگیــره

دوست دارم تمــوم لحظـه هامو با تـو باشم

دوســت دارم کـه دســت گـرمـتــو بگیــرم

دوسـت دارم تمــوم خاطراتـم با تــو باشــه

دوسـت دارم تـو انتظـار تلــخ تــو بمیـــرم

دوسـت  دارم  فقـــط  چشــاتــو وا  کـنــی

تـا  ببیـنــی  کـــه  چـقــــدر دوســت  دارم

همـــه  خـوبـــی هـاتـــو  بـاور مـی کـنـــم

 
نمــی تــونـــم  بـی تـــو طـاقـــت  بـیـــارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 18 آبان 1391

و ساعت 20:39


دلتنگی


یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی

بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی

بهم میگفـتی دســـتام تــوی دسـتت هســت

بهم میگفتی دســـتات چـــرا اینقــدر ســـــرده

میگفتی با گرمای دستم سردی دست تو از بین میره

اون موقع خوب بـا این حرفات یادم میرفت که ازم دوری

فکر میکردم واقعا کنارمی

ولی

الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها

واقعا احساس میکنم که ازم دوری

واقعا احساس میکنم که تــنــهــام

چون دیگـه نیســـتی که بـا حرفـات آرومم کنــی


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 18 آبان 1391

و ساعت 1:12


خالی ازاحساس

خـــــــــــوبــــــــــم بـــــــــــاور کـــــنـــــیــــــد

اشــــکــها را ریــخــتــه ام  ...  غـــصـــه هــــا را خــــورده ام

نـــبـــودنــــهــــا را شـــــــمــــــــرده ام

ایــن روزهــا کــه مـیـگـذرد خـالــی ام

خـالـی از خــشــم ، نــفـــرت ، دلتــنگی و حتــی از عشــق

خــــــــالـــــی ام از احســــــاس


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 17 آبان 1391

و ساعت 21:42


احساس


این احساسی که من دارم

شبیهِ بغضِ چشماته

که هر موقع که نیستی تو

شبیهِ سایه همراته

این احساسی که من دارم

اگرچه خیلی غمگینه

ولی وقتی تو رویامی

به قلبم خیلی می شینه

این احساسی که من دارم

فقط دوست داشتن محضه

دل عاشق به یادت هست

توی هر جا و هر لحظه

این احساسی که من دارم

مرور عشق دیروزه

که بعد از رفتنت بازم

برام انگار مرموزه

این احساسی که من دارم

از احساس تو لبریزه

که این روزای عمر من

برام شبهای پاییزه

این احساسی که من دارم

فقط شوق تورو داره

از اون وقتی که تو رفتی

دو چشمم اشک میباره



:: موضوعات مرتبط: دلتنگی، ،

نوشته شده توسط کوه بی غم در سه شنبه 16 آبان 1391

و ساعت 14:20


ارزش

 

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نـه بـرای ایـنـکه دیـگران را از خـودت دور کنــی

بلکه برای اینکه ببینی

بــرای چــه کـســـانـی اهـــمـــیــت داری ...... کــه ایــن دیــوار را بــشــکنـنـد


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 16 آبان 1391

و ساعت 1:14


دلتنگی


تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است

دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنج های عالم را در رگ هایم جاری کرد

دردهایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد

دوری از تــو و حـسرتی عمــیق به قـلبــم آویــخـت و پوسـت تـن کـودک عشـقم را بـا تاولـهای درد ناک

داغ ستم پوشاند

دلتنگی برای کـسی که فرصـت انــدکی بـرای خـواسـتنش بــرای داشـتنـش داشــتم

دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خــویـــش از کـــسی

کـــــه دوســـــتــــش دارم کــــنـــــده شـــــوم

در آن سوی مرزها دوست داشتن گناه است

حق من نیست

به آتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند


نوشته شده توسط کوه بی غم در دو شنبه 15 آبان 1391

و ساعت 1:31


آنقدر خـــسته ام


عاشق که میشوی

نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود خواه ، گاهی دیوانه ، گاهی آرام

گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت ترین

یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛ تنها ترین هیچ کسی رو نداری

حـتی بــرای درد و دل کـردن و حــرف زدن

تنها غم میماند کنارت و تنهایی و سیگار

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 15 آبان 1391

و ساعت 1:23


تنها مانده ام

 

هیــچـــوقـت فـکـــر نــمیــکردم بــــه جــــرم عـــــاشـــقــی ایـــنــگــونــه مجــــازات شــــوم

دیــگر کســـی بـــه ســـراغـــم نــخـــواهد آمــــد قـــلـبم شـتـابان مـیــزتـد شــمــارش

معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم

تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام

زل زدم ، خــیـره شــدم ، پــلــک زدم ، مــحـو شــدم

یــــــــــک نــــــــــفــــــــــــر عشــــــــــــــــــق مــــــــــرا در دلـــــــــــش آغـــــــاز نــــــــــکـــرد

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 15 آبان 1391

و ساعت 1:21


روزی می رود



روزهای سختی رو میگذرونم

وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود

نفسم

دنیایم

دلــــم

ممنونم از شب رویا

که بازم وقت دلتنگی به دادم میرسه

ممنون از غم كه همیشه و هر جا با منه وتنهام نمی ذاره

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در یک شنبه 14 آبان 1391

و ساعت 1:15


خاطره

بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم

برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد

دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده

چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی

چرا رفتی از کنارم ؟

تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت

با چند خاطره ماندم

برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود

دلم بد جور برای تو برای حرف هایت

صدای خنده هایت تنگ شده

با آمدنت من را دوباره زنده کن

و احساس را دوباره در وجودم شعله ور کن

تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 12 آبان 1391

و ساعت 9:47


آرزوهایم


دســــــتم بـــه آرزوهـــایـــم نـمـی رســــــد

آرزوهـــــایـــــم بســــــیار دورنــــد

ولـی درخت سبز صبرم می گوید

امیدی هست ... خدایی هسـت

این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم

شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 11 آبان 1391

و ساعت 1:18


دوستت دارم

اگر جـمله ی دوستت دارم قـــیــام عــلیــه بـنــدهای مـــیـان مــن و تـوســت

اگر جمله ی دوستت دارم راضــی کــنـنده و تــسـکین دهــنـده قلـبـــهاســت

اگر جمله ی دوستت دارم نشـانـگـر اشـتیاق راسـتـین مـن نسبت به توست

اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر جمله ی دوستت دارم کلـید زنـدان مـن و تـوست

پس بـا تـمـام وجـود فریـاد می زنم ..... دوستت دارم


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 11 آبان 1391

و ساعت 1:12


خسته ام


خسته ام از تظاهر به ایستادگی

از پنهان کردن زخم هایم

زور که نیست

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم

و

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است

اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم

میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی

خسته ام .... از تو .... از خودم .... از همه ی زندگی

میخواهم بکشم کنار ! از تو .... از خودم ..... از همه ی زندگی


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 11 آبان 1391

و ساعت 1:7


لحظه ها را با تو بودن

 

لحظه ها را با تو بودن ، در نگاه تو شکفتن ، حس عشق و در تو دیدن ، مثل رویای تو خوابه، با تو رفتن با تو موندن، مثل

قصه تورو خوندن، تا همیشه تورو خواستن، مثل تشنگیه آبه، اگه چشمات من و می خواست، تو نگاه تو می مردم، اگه

دستات مال من بود ، جون به دستات می سپردم ، اگه اسمم و می خوندی ، دیگه از یاد نمی بردم ، اگه با من تو

می موندی، همه دنیا رو می بردم .. بی تو اما سر سپردن ،بی تو و عشق تو بودن تو غبار جاده موندن، بی تو خوب من

محاله ، بی تو حتی زنده بودن، بی هدف نفس کشیدن ، تا ابد تورو ندیدن ، واسه من رنج و عذابه. تویه آسمون عشقم

غیر تو پرنده ای نیست ، روی خاموشی لب هام ، جز تو اسم دیگه ای نیست ، توی قلب من عزیزم ، هیچ کسی جایی

نداره ، دل عاشقم به جز تو ، هیچ کسی رو دوست نداره ...!


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 آبان 1391

و ساعت 22:39


تبسم شیرین

تو را از دور می‌بینم که می‌آیی

تو را از دور می‌بینم که می‌خندی

تو را از دور می‌بینم که می‌خندی و می‌آیی

نگاهم باز حیران تو خواهد ماند

سراپا چشم خواهم شد

تو را در بازوان خویش خواهم دید

سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد

تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم شست

برایت شعر خواهم خواند

تبسم های شیرین تو را ، با بوسه خواهم چید

من امشب تا به سحر خوابم نخواهد برد


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 آبان 1391

و ساعت 3:5


دوست دارم


تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم

برای خاطر عطر نان گرم

و برفی که آب می‌شود

و برای نخستین گل‌ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم

بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم

میان گذشته و امروز

از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست

به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی

تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند

در این بیشه‌ زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 9 آبان 1391

و ساعت 3:18


کلام عشق ( 200 جمله کوتاه در باره عشق )

 

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .

کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با

تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.

زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه

به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .

گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .

گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .

عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .

اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ،  می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .

ادامه مطلب رو حتما بخونید


ادامه مطلب

نوشته شده توسط عاشق تنها در شنبه 6 آبان 1391

و ساعت 20:3


تقدیر

 

به امشب به تقدیر من عشق تو

به حالی که بی من ، تو داری قسم

به عنوان روزی که بردی منو

به حسی که گفتی میایی قسم

به دل خواهی اولین دلهره

به گاهی که با من نبودی قسم

جدا می‌شی و می‌رود خاطره

ولی شک نکن من به تو می‌رسم

نشد تا تو هستی من عاشق بشم

نشد قلب ما عشقو باور کنه

شب رفتنت آرزو می‌کنم

خدا وقت دوریتو کمتر کنه

به چشمای تو قبل هر گریه‌ای

قسم می‌خورم یاد تو با منه

قسم می‌خورم بغض این انتظار

یه روزی تو آغوشمون بشکنه

دوستدارم عشقم


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 5 آبان 1391

و ساعت 20:54


داستان عشق پسر


يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن تا حالا هم هيچکس

رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد

هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي مال تو کتاب ها و

فيلم هاست ....


ادامه مطلب

نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 5 آبان 1391

و ساعت 20:50


اوج احساس عشق

عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم

میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که نبینیم

هیچ غمی را در سرنوشت

تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال همه چیز

باز کن برایم آغوشت

عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام

من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام

تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام

شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا

چند قطره اشک هم بیشتر

فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی

عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب تو

خوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا

تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم

همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم

عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت

خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت

عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت

تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را

احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام

که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت را 

در میان گرفته ام

با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم

با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم

عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم

تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم

دوستدارم عشق من


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 5 آبان 1391

و ساعت 20:47


یک روز می بوسمت

یک روز می بوسمت

روز که باران می بارد

یک روز که چترمان دو نفره شده

یک روز که همه جا حسابی خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ

آرام تر از هر چه تصورش را کنی

آهسته ، می بوسمت

یک روز می بوسمت

هر چه پیش آید خوش آید

حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم

دلم ترسیده

که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی

آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من

حالا آن قدر دوست داشتنی شده

که برای خیلی ها سه حرف که سهل است 

هزار هزار حرف

یک روز می بوسمت

به قول شاعر

عشق کلاس اول

تنها سه حرف است

اما کلاس آخر

عشق هزار حرف است

یک روز می بوسمت

فوقش خدا مرا می برد جهنم

این شعر برام خیلی اشناست

فوقش می شوم ابلیس

آن وقت تو هم به خاطر این که

یک « ابلیس » تو را بوسیده

جهنمی می شوی

جهنم که آمدی

من آن جا پیدایت می کنم

و از آنجا هر روز می بوسمت

وای خدا

چه صفایی پیدا می کند جهنم

یک روز می بوسمت

می خندم و می بوسمت

گریه می کنم و می بوسمت

یک روز می آید که از آن روز به بعد

من هر روز می بوسمت

لبهایم را می گذارم روی گونه هایت

و بعد هر چه بادا باد ، می بوسمت

تو احتمالا سرخ می شوی

و من هم که پیش تو همیشه سرخم

دوستت دارم با تمام وجودم

M


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 5 آبان 1391

و ساعت 20:45


محبت و عشق بی منت


 

در دنیا فقط 3 نفر هستند كه بدون هیچ چشم داشت و منتی

و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف می كنند

پدر و مادرت و نفر سومی كه خودت پیدایش می كنی

مواظب باش كه از دستش ندهی

و بدان كه تو هم برای او نفر سوم خواهی بود

چرا که در ترسیم تقدیرت نیز نقش خواهد داشت

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 4 آبان 1391

و ساعت 22:6


جایگاهت کجاست

 


اگر بدانی جـایــگاهت کجـاسـت ، مـــرا بــاور میــکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی

شـایـد بــاور نـکنی تــا ایـن حـد دیـوانـه وار عاشـقـت هسـتم

اما باور کن ، چشمهایت را باز ـکن و حـال و روز مـرا ببین ،  ایـن بی قرار ها و لـحظه شـماری های مـرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ، و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم

مـیروم هـمان جـایی کـه تـو خـواهی آمـد ، مینشینم بـه انتظارت تا تو بیایی

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود

تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میـدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نـیستیم

ما هـر دو میـدانیـم آمـده ایم کـه بــه عشـق هـم زنـدگی کنیم و با هم بـمیریم

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم 

مـیدانم تو نیز همیـشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را مـیدانی

گر چه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است 

بـمان و مرا یاری کـن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگـر بــدانی جــایگاهــت کجــاســت ، بــه آن انــدازه که بــرایت میـــمــیرم ، عاشـــــقــم مـــیمــــانــی

 

تقدیم به عشقم  M

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 4 آبان 1391

و ساعت 14:8


عشق منی


اگه دردی دارم بزار تو دلم بمونه

نمی خوام کسی بدونه چرا دلم می خونه

ولی بدون

عشق منی

تو داری دل می کنی ؟

دیگه بزار بگم

همه جونه منی

خسته شدم

آخه چقدر بگم

شاید فایده نداره

ولی بازم می گم ... عشق منی

اگه دل به تو بستم بدون خودم شکستم

چرا نمی خوای تو این و بفهمی

تو دو راهی می مونم ولی نمی خوام

تو این بفهمی

 عشق منی

تو داری دل می کنی ؟

دیگه بزار بگم

همه جونه منی

خسته شدم

آخه چقدر بگم

شاید فایده نداره

ولی بازم می گم ... عشق منی


M


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 آبان 1391

و ساعت 22:0


مرا کم اما همیشه دوست داشته باش

مرا کم اما همیشه دوست داشته باش ... این وزن آواز من است. عشقی که گرم وشدید است، زود می سوزد

و

خاموش می شود. من سرمای تو را نمی خواهم، ونه ضعف یا گستاخی ات را. عشقی که دیر بپاید شتابی ندارد

گویی که برای همه عمر، وقت دارد. مرا کم اما همیشه دوست داشته باش. این وزن آواز من است. اگر مرا بسیار

دوست بداری ، شاید حس تو صادقانه نباشد. کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد! من به کم هم قانعم

و

اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد . من راضی ام. دوستی پایداراز هر چیزی بالاتر است .

 

 مرا کم اما همیشه دوست داشته باش

بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب

نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 آبان 1391

و ساعت 14:56


هوای تو

 

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد

 در دایره حضورش تو را به من نشان دهد

   می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم

   هر وقت دلم هوای تو را کرد

   عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند

   می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم

که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند

دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد

می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند

پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند

عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند

 دوستت دارم نفسم

 

M


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 3 آبان 1391

و ساعت 14:51


قول می دم


اگه بگم که قول می دم

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حـــاضـــرم فـــدای اونـچشـــات بشم

اگه بگم تــو آســـمون عشــــق من فــقـــط تویی

اگه بگم بــهونه ی هــر نفـسم تنها تویی

اگه بگم قلبـمو من نـذر نـگاهـت می کنم

اگه بگم زندگیـمو بــذر بـــهارت مـی کنم

اگه بگم مـــاه مــنی هــر نفـس راه منی

اگه بگم بـال مــنی لـحظه ی پــرواز منی میـشی

بــرام خــاطره ی قـشـنگ لحظه ی وصــال میشی

بـرام بـــاغبون میـــوه های تشـــنه وکـــال میشی

بـرام مــاه شـــبای بــی ســـحر میشـی

بــرام ســتاره ی راه ســــفر ولــی بــدون هــرجــا باشــی یــا نبــاشــی مــال مــنی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

دوســتدارم عشـــق مـــن


کوه بی غم  M


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 2 آبان 1391

و ساعت 21:16


دلتنگی

دلم گرفته

دلم گرفته از ویرانی احساس شقایق

از مرگ ستاره

از سکوت غمگین ترانه

نمیدانم چه کسی روبروی التماس پنجره ها آجر چیده

شاید نمیداند که هر شب

تا ماه قصه هایش را در گوش پنجره نجوا نکند

آسمان نمی خوابد

بوی غربت

بوی تنهایی

بوی اقاقیا برگ به برگ

ظلمت گیسوان تو

دلم هوایی میشود

نگاهم ازکلبه نمناک بغض

به سوی عطر پاک باران میدود

به سوی ابر

به سوی نور

به سوی آسمان

من در کلبه تنهایی ام

به پرپر شدن شقایق در عزای یک قطره باران نزدیکم

نفسی نیست

هم نفسی نیست

دفترچه های خاطره ورق ورق فاصله اند

راستی
چه کسی نامه مرا به خدا خواهد رساند ؟

تمام غربت نگاهم را

و قطره قطره اشک چشمهایم را

و ذره ذره التماس دلم را روی برگ سپیدی نوشتم

مهر زیر نوشته ام رنگ نگاه تو

و قاصد نوشته ام باد

افسوس

افسوس که جوابم نمیدهی

خدای من یک بنده غریب را به جمع عاشقان خود راه میدهی ؟

باران میگیرد

توی دلم

روی نامه ام

باران میچکد

 

عاشق تنها و کوه بی غم

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 1 آبان 1391

و ساعت 13:11


جهان جدید من


 

جهان جدیدم را دوست دارم؛

 

من..زمین..تو..

 

کجای قانون طبیعت

 

سخنی از مرکزیت نداشتن چشمانت به میان آمده؟

 

جهان گرد تو میگردد

منظومه ی شمسی بهانه است


نوشته شده توسط عاشق تنها در دو شنبه 1 آبان 1391

و ساعت 13:8



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by hasratdore ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه وبلاگه من را انتخاب کرده اید بی نهایت سپاسگزارم و ما رو در پر بیننده کردن وبلاگ راهنمایی کنی و اگر از مطالب من خوشتان نیومد بهم بگی تا عوضش کنم این وبلاگ حرف های دلمه خواستم یه جورای بهش بفهمونم که دوستش دارم اما منو باور نکرد و منو تنها گذاشت از خداوند متعال خواستارم هر جای دنیا باشه خوشبخت و در تمامی کاراش موفق باشه من هیچ وقت ناراحت نیستم شاید قسمت اینجوری بود من اینجا باشم اون اونجا




دلتنگی




عاشق تنها
کوه بی غم
كوه درد




تقدیم به تنها عشقم
گیربکس اتوماتیک
ابزار وبلاگ
غرب تهران
خرید لایسنس نود32
فروش
آیسان
ماشالله باختر
درمورد اقساط بندی مهریه
بزرگترین سایت عاشقانه|جوجو
تنهایی
شار رایگان
زینب
سمانه صمدی
بهار
همراهاول
آهنگ
عشق3
دل نوشته های پسرک تنها...
جمله های زیبا
ویکی ناز
دانلود فیلم
وبلاگ جدیدم
عشقولانه
آموزش زبان دات كام
سلنا گومز(selena gomez)
bekhatereshgam2
alone
قاطي پاتي
آتار من
http://1patog.ir/
زندگي بي تو معنا ندارد
ملودي ها
فزايش ترافيك و بازديد تاپ رنك
عشق ابدي ما
طلوع عشق
غريبه
شيدايي
پایگاه فرهنگی مذهبی علویون
سالي
عینک ریبن اصل
ترک سیگار
خرید شارژ ایرانسل
چت روم
عشق پاك يعني عشق من و تو
k-pop عشق من
ويلا
مشهد 2 رپ
باران
شرح من زندگي
ساکس و وی پی ان
عشقی
عشق یعنی سوختن شمع با پروانه
اس ام اس روز
كلوب مجازي فيستك
دختران دریا
آجی الناز
کلبه عشق
گل یاس
تکنوازنده عشق
انرژی درمانی
همه چیز در جوجیکا
عشق مرده
من آغوش تو را تمنا می کنم
عاشقانه هایتان شیرین
XoXo
dokhtaranedarya
سرزمین عشق
رویای خیس
خاطرات ما سه نفر
طلوع یک عشق
سایبرلند
عرضه محصولات طبیعی آرایشی و بهداشتی
خلوتگاه من
مر جعی برای سرگرمی شما
رویای خیس
امیر شیما
ss501story
عـــشق من چرا تنهایی
دلنوشته های تنهایی من
BEST MUSICS
دوباره زندگی
بلکــــــــــ� �ـــــلاو
بهانه های من
تنهام خیالت پیشمه
عاشقانه
الناز جیگری
وبلاگ عاشقانه
فرزانگان
زندگی عاشقانه
مترسکی تنها و غمگین
عشق غوغای عشق در دفتر عشق
تنهاترین
به روز باش
خودم
عنوانی ندارم چون اینجا همه چی درهمه
دختران آفتاب
گرافیک
کاسکو
به وبلاگ من خوش آمدید
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حسرت دوری و آدرس hasratdore.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 2078
بازدید کل : 369258
تعداد مطالب : 1008
تعداد نظرات : 361
تعداد آنلاین : 1



Alternative content