.....................



در انتظار باران

 


زمین خسته

زمان ایستاده در منزل

صداها مرده در خوابند

همه آرام و آهسته

سکوت مرگ میدارند


ببار ای ابر بارانی

و غوغا کن

سکوت مرده ی من را

بزن بشکن تو رسوا کن


تو ای باران بی پهنا

بشوی این راه تنها را


بشوی از هرچه نامردیست

بروب از هرچه ناپاکیست

زمین و آسمان جاریست

بزن باران که دل هم نیز

                          بارانیست...

نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 29 مهر 1390

و ساعت 18:5


آمد اما...


آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود

چشم خواب‌آلوده‌اش را مستی رویا نبود


نقش عشق و آرزو از چهره‌ی دل شسته بود

عکس شیدایی در آن آیینه‌ی سیما نبود


لب همان لب بود اما بوسه‌اش گرمی نداشت

دل همان دل بود اما مست و بی‌پروا نبود


در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود


دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف

گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود


برلب لرزان من فریاد دل خاموش شد

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود


جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ

آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود


ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام

تا  نبودی  در  کنارم  زندگی  زیبا  نبود


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 29 مهر 1390

و ساعت 18:5


او رفت



او تمام غنچه ها را چید و رفت 
 

های و هوی گریه را نشنید و رفت


 

از تمام فصلها او کرد عبور
 

با صدای خسته ای خندیدو رفت 

 

از اقاقی تا اقاقی راز داشت 
 

رازها در قلب من پاشید و رفت 

 

من برایش حرفهایی داشتم 
 

با تمام گرمیش لرزید و رفت

 

از تبار لاله و آلاله بود 
 

بر دلم مشتی نمک پاشید و رفت

 

با تمام اشکهایش سوختم 
 

اشک را بر گونه هایم دید و رفت 

 

چون دل او با بیانش فرق داشت 
 

از برای حادثه ترسید و رفت 

 

در دلم شوری به پاشد چون که او 
 

خاطراتش را به من بخشید و رفت
 

نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 29 مهر 1390

و ساعت 18:5


یکی آمد

 

یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بود

پر از احساس موسیقی، شبیه لحن سوسن بود

 

ردیف  آرزوهایش  کمی  تا  قسمتی  ابری

نگاه ساده اش اما،همیشه صاف و روشن بود

 

حریم پاک مریم را به کرکس ها نمی بخشید

برایش ناز سنجاقک، همیشه سهم لادن بود

 

به زخم گل نمی خندید،مهتابی تر از شب بود

همیشه بود، و می آمد ولی از جنس رفتن بود

 

شبی در شعر من گم شد،کسی که با غزل آمد

همان عزیزی که دنیایش شروعی تازه درمن بود

 

شبی در  عالم مستی نشستم گریه ها  کردم

برای این دل  خسته  شبی تا  صبح  دعا کردم

 

دعا   کردم  که  مهر ش  برود  از  دل  ولی

آهسته   می گفتم،  خدایا   اشتباه   کردم


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 29 مهر 1390

و ساعت 18:5


نگاه به زندگی

زندگی راچگونه میبینی؟

خورشیدی که برای غروب کردن طلوع میکند؟

پرنده ای که پرواز میکند تا اسیر صیاد شود؟

آبی که میرود تا به مرداب بریزد...؟

یا خورشیدی که میتابد تا عشق بپراکند؟

پرنده ای که به جستجوی جفتش میرود و

رودی که تا به دریا بپیوندد؟

همه چیز به طرز نگاه تو بستگی دارد...

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


خواستن

  

بعضی وقت ها ,اگر بیشتر وقت ها نباشد....

چیزهایی که باید باشند نیستند و به جایش چیزهایی که نباید باشند یا حداقل تو دوست نداری که باشند....هستند!

بودن نیست و نبودن هست

خوشی نیست و غم هست

 

دلخوشی نیست و دلتنگی هست

خنده نیست و اشک و آه هست

 

بی خیالی نیست و فکر و خیال هست

صبوری نیست و بی صبری هست

 

جواب نیست و سوال هست

یقین نیست و شک و بی رنگی هست

 

 

بعضی وقت ها آن چه را که تو میخواهی خدا برایت نمی خواهد

بعضی وقت ها تو نمیدانی که خدا برایت  چه  میخواهد

اما بدان!بهترین همان است که او میخواهد!


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


نمی خواهم بمیرم

 

نمی خواهم بمیرم، با كه باید گفت؟
كجا باید صدا سر داد؟
به زیر كدامین آسمان، روی كدامین كوه؟
كه در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك این فریاد!
كجا باید صدا سر داد؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین كر، آسمان كور است
نمی خواهم بمیرم، با كه باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست

وجودم گرچه گردآلود سختی هاست

نمی خواهم از این جا دست بردارم!

دلم با صد هزاران رشته، با این خلق

با این مهر، با این ماه

با این خاك با این آب ... پیوسته است

مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم كرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست

جهان بیمار و رنجور است

دو روزی را كه بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است

نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم
خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی، چه دنیائی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
نمی خواهم بمیرم، ای خدا!
ای آسمان!
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است؟


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


یکی بود یکی نبود !

عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛
یکی بود یکی نبود !

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.
همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...
برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟
و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند.
و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.
انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری" !!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نگاهی به درون خود

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است.
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد.
این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود.
مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد ...

جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: "عزیزم شام چی داریم؟"

و این بار همسرش گفت:"مگه کری؟! برای چهارمین بار میگم؛ خوراک مرغ!"

"گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم شاید عیب هایی که تصور میکنیم در دیگران است در واقع در خودمان وجود دارد!"

 

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


سخنی کوتاه

      گناه چیزی نیست جر شکستن قانون خدا . . .

                               

سرنوشت تصمیم میگیرد که تو با چه کسانی ملاقات کنی ، اما در نهایت

این قلب توست که تصمیم میگیرد چه کسی در زندگی تو خواهد ماند . ..


 

برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی ، کسی باش که تا به حال نبودی . . .


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


بازی روزگار

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.


راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :


انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.شکلک زیباساز-mania-dv.blogfa.com
یكشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.شکلک زیباساز-mania-dv.blogfa.com
سه شنبه: شكست می خورد.


چهارشنبه: ازدواج می كند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد
شکلک زیباساز-mania-dv.blogfa.com


فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...


 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


نگـــــــــــــــین عشــــــق


شگفتا از این طـــرح جادویی ژرف
که بر لوح دل نقش بست و جلا یافت
قــــلم را چو گریاند نقاش هستــی
در افـــاق اعجاز طرحی چنین بافت
# # # #
                                                         در این طرح ،تصویر یک سینه را کَند
                                                         در این سیـنه قلــبی از آیینه اویخت
                                                         بلور نگــــــاهی درخشــید ناگــاه
                                                         در اعمــاق ایینه طیفی زغــم ریخت
                                                           # # # #
زهُـــرم غــم ایینه پولک نشان شد
شـــرار تپیدن در او شعله ور گشت
نهــال طنیـنش به دل ریـشه گسترد
تپــش ها مضاعف شد و ژرفتر گشت
# # # #
                                                            زپـژواک او دیـرک سیـنه لــرزید
                                                            بـلور دل از لرزه هایش فرو ریخت
                                                            نگـینی از اییـنهٍ ســینه بـرجسـت
                                                            بدان خـاتم بی نگیـنش در اویخـت
                                                            # # # #

 # # ##
شگـفتا! که این شکل،تندیـس دل بود
ولـی دست سبـزی بـر او تیشه بنهاد
چـو کلـک اساطیـری تیـشه رقصیـد
بـدو نـام جــــــادویی عشـق را داد 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


جدایی

فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا

 

آخر این جدایی میرسه به نا کجا

رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه

قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه

یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر

نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر

خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم

اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم

آروزی دیدنت واسم شده یه رویا

داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا

آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا

بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا

سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی

میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی

از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم 

             چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم              

رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی

قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


دلم به حال عشق ميسوزه

می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بیاندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
آثار عشق در کجای زندگیت است؟


 دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است

رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده


به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر

هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
و یا شاید نمی فهمیدی

امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...
اما افسوس که خیلی زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده

آن كس كه لذت یك روز زیستن و عاشق بودن را تجربه كند،
انگار كه هزار سال زیسته و آنكه امروزش را قدر نمیداند،
هزار سال هم به كارش نمی آید !

اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین
اگه اعلام کنن دنیا داره تموم میشه

تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها
یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم

 

در همان یك روز دست بر پوست درخت می كشین ...
روی چمن میخوابین
كفشدوزك ها رو تماشا میکنین ...


سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین
انگار که بار اوله اونهارو میبینین و به آنهائی كه نمیشناسین سلام میکنین
غصه نباید بخورین ... وگرنه همین یه روز رو هم با غصه خوردن از دست میدین ...

شما در همان یك روز آشتی میکنین و می خندین می بخشین
تازه میفهمین عاشق بودین و نمیدونستین
این قدر که غرق در زندگی بودین
هیچوقت نه به کسی محبت کردین و
نه اجازه محبت کردن رو به کسی دادین

دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن
به خیال داشتن عمر نوح



 


نوشته شده توسط عاشق تنها در پنج شنبه 28 مهر 1390

و ساعت 21:17


چرا

چرا به کسی که دوستش داریم نمی توانیم بگیم دوستت دارم چرا آخه

 

 

 

 

حالا از شمابازدید کننده  محترم سوال می پرسم چرا؟

 

 

 

می دونم شاید براتون اتفاق افتا ده باشد

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در چهار شنبه 13 مهر 1390

و ساعت 15:53


رفت

 

دل سنگ...

 

به نسيمي همة راه به هم مي ‌ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي ‌ريزد

سنگ در بركه مي‌اندازم و مي ‌‌پندارم
با همين سنگ زدن، ماه به هم مي ‌ريزد

عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي‌ماند و ناگاه به هم مي‌ ريزد

آنچه را عقل به يك عمر به دست آورده است
عشق يك لحظه كوتاه به هم مي ‌ريزد

آه، يك روز همين آه تو را مي‌گيرد

گاه يك كوه به يك كاه به هم مي ‌ريزد

 

 

 

 

 

 

 

داشتم احتمال آمدنت را حساب میکردم ...

 

 

وقت تمام شد...

 

 

به جواب نرسیدم...

 

 

بیرون که آمدم،تازه فهمیدم اشتباهم  کجابوده است...!!

 

 

تو اصلا قرار نبود بیایی...

 

 

احتمال صفر بود..

 

 

   ولی باز به آمدنت امید دارم اگه زود بفهمی و دیر نشه

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در جمعه 8 مهر 1390

و ساعت 8:56


نه

 

                                                                        
نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...
              

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


غروب

 

 

 

 

 

 

 

غروب عاشقان رنگش طلایست

اگر چه آخرش مرگ و جدایست


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


جدایی

یاران به جدایی وفایی نکنید

 

 

از عشق دلی خسته جدایی نکنید

 

یااینکه وفا کنید تا اخر عمر

 

یااینکه از اول آشنایی نکنید

 

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


میخوامت

 

 

میخوام بازم صدات کنم

 

توباشی ونگات کنم

میخوام توغصه هات گلم

خودموتکیه گات کنم

دلیل گریه هام تویی

غصه ی توچشمام تویی

نروبزارنگات کنم

غریبگی نکن توباقلب من

بمون پیشم آهای گل نازمن

چشماتونبند دلم میگیره

توکه شدی دیگه سوزوسازمن

غریبگی نکن منم دیوونه ی تو

اونی که بود تو همه ی دقایقت

بمون نزاردقیقه هابمیرن

فاصله هاتو را ازمن میگیرن...

تو رو واسه ی یگانه بودنت

صادقانه موندنت

توروواسه همیشه دیدنت

تو رومی خوامت عزیزم واسه این طلوع خسته

واسه این حال پریشونی که توچشمام نشسته

 

 

 

 

 

 

مثل کوه استوار باش


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


خسته از دنیا

زندگی چیست؟

 

زندگی گل زرد است بنام غم

زندگی آنیه ای شکسته است بنام دل

زندگی مروارید غلط است بنام اشک

زندگی نام هولناکی است بنام آه

 

زندگی حدیث محبتی است که با یک نگاه آغاز می گردد و با یک لبخند اوج می گیرد

زندگی مانند پیازی بوده و هست        که هرچه پاک کردم مرا گریانده

 

 

واما عشق چیست؟

عشق همانند کتابی است که هر کس آن را ازبر کند فیلسف می شود که فلسفه ی محبت را بیان کند

عشق درمان است با همه ی درد هایش

عشق زیباست با همه ی زشتیهایش

عشق شیرین است با همه ی درد هایش و عشق لذت بخش است با همه ی دگر گونیهایش

 

 

ای شمع آهسته بسوز شب زیاد است هنوز

ای اشک آهسته بریز غم زیاد است هنوز

 

 

 

 

قلب من    در جان تو    در هر کجا       در قلب تو

قلب من    با یا تو

 

 

 

 

خبرت نیست ز سوز دل و آه نظرم

نقش دیدار تو هرگز نرود از نظرم

کسی که آروزی خوشبختی شما را دارد دوست با معرفت شماست

دوست داشتن نیمی از زندگیست

تقدیم به تمام هستی ام

 

دوستی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

خدایا با هیچ کس و هیچ دوستی را منجر به قانون مکن

یک دست پر از ستاره تقدیم به دوست

یک شعر پر از اشاره تقدیم به دوست

شر منده از آنم که ندارم چیزی جز

 این دل دلی پاره تقدیم به دوست

 

 

یادگاری به تو دادم که مرا یاد کنی

قلب مجروح مرا در نظرت شاد کنی

 

اگر در خوا ب می دیدم خیال و غم روز جدایی را

بر دل هر گز راه نمی دادم خیال آشنایی را

 

نظر یادت نره.اگه انتقاد هم بکنی باز خوشحال میشم.

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


بی تو هرگز با تو شاید

ای کاش در تقویم دیوانگان هیچ گاه روز جدایی نبود

 

می رسد روزی که بر من روزی را سر کنی

می رسد روزی که درد عشق را باور کنی

می رسد روزی که در کنار عکس من

شعرهای کهنه ام را از بر کنی  

 

اگر چشمان من در یاست تویی فانوس شبهایش

اگر حرفی زنم از مهر تویی معنی و مفهومش

 

 

وقتی.....

وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند

وقتی خواستم عاشق شوم گفتند گناه است

وقتی سخن گفتم گفتند دروغ است

وقتی به ستایش روی آوردم گفتند خرافات است

وقتی گریستم گفتند کودکانه است

وقتی خندیدم گفتند دیوانه است

حال سخن می گویم می گویند عاشق است......

 

 

 

اول از روی ادب ای گل خوشبو سلام

دوم از روی محبت به تو دارم پیام

نوشتم نامه ای از اشک  چشمم

مر کب سا ختم از خون عشقم

قلم ساختم از استخوانم

گرفتم کاغذ ی از پرده ای دل

کشیدم عکس تو شیرین زبونم

 

 

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم،نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود ...

زیباترین سخنی که شنیدم، سکوت دوست داشتنی تو بود...

زیباترین احساساتم، گفتن دوست داشتن تو بود ...

زیباترین انتظار زندگیم، حسرت دیدار تو بود ...

زیباترین لحظه زندگیم، لحظه با تو بودن بود ...

زیباترین هدیه عمرم، محبت تو بود ...

زیباترین تنهاییم، گریه برای تو بود ...

 

 

 



 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


غم

غم بی همزبانی

مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها

غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم

بگویم عاشقم ٬بی همدردم ٬دیوانه ام ٬مستم

نمی دانم کدامین درد و حال خویشتن گویم

از آن گمگشته من هم نشانی آوری قاصد

که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم

تو می آیی به بالینم ولی اندم که در خاکم

خوشامد گوییت اما در آغوش کفن گویم

 

بعد از تو

چه تاریک و چه دلگیرم در این شبهای بعداز تو

به زخمی خو گرفتم ٬زخم نا پیدای بعداز تو

منم با یک سبد آواز همراهی ٬تو تنهایی

ومن حالا به فکرم ٬فکر یک تنهای بعداز تو

  

 

 

 بشنو از نی چون حکایت می کند

وز جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده اند

 

 

 

نظر یادت نره


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7


بی وفا

 

 

 

 بر باد رفته

 

 

ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد

 

در دام مانده باشد٬صیاد رفته باشد

 

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله

 

در خون نشسته باشد ٬چون باد رفته باشد

 

از آه درد ناکی سازم خبر دلت را

 

روزی که کوه صبرم ٬بر باد رفته باشد

 

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد

 

گویا به خواب شیرین ٬فرهاد رفته باشد

 

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی

 

گو مشت خاک ماهم ٬بر باد رته باشد

 

 

 

ای.....

 

تو را دوست می دارم ٬نمی دانم چرا

شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من ٬

حد و مرزی برای دوست داشتن نمی سناسد.

ولی سخت در این مکتوب فرو نشسته ام ٬

چه مرا دوست می دارد ؟

 

ای فرشته نازل شده بر چشمانم ٬وتو

ای شقایق زندگی ام ٬

ای تنها ستاره آسمان قلبم ٬

ای زیباترین زیبایی های محبت ٬

ای بهانه خواب شبهایم ٬

ای تنها نیاز زنده بودنم ٬

ای نیمه پنهان من ٬

و تو ای معشوق من ٬

 

تو را با تمام وجود دوست دارم و می پرستم

 

دیگه دیگه

 

 
 
 
نمیدانم این را دیدی كه من به خاطر تو به همه ی خلقت كفرگفتم؟

 
    تو همه ی هستی ام بودی توسرچشمه ی خلقتم بودی


ای امید بی پایان بعد از تو دیگر امیدی برای ماندن ندارم

امشب میخواهم تو را بهیاد بیاورم...

چشمانم را میبندم و میخواهم به یاد بیاورم روزهای خوب با تو بودن را

چه روزها كه به انتظار آمدنت  ایستادم و امیدم این بود كه خواهی آمد

بیاد ندارم حتی لحظه ای در آمدن تاخیر كرده باشی

میدانم كه امروز برای اولین بار در جایی دیگر تو منتظر من هستی
 
و امروز چندمین روزیست كه تاخیر كردم

عشق من میترسم .... میترسم از اینكه از انتظار خسته شوی .....من
 
هیچ وقت تنهایت نگذاشتم و میدانم امروز تنهایی

به من بگو ...

آنجا همه چیز خوب است .... آنجا كسی هست كه هنگام ناراحتی مرحم
 
 دردهایت باشد

میدانم....به خدا میدانم  تنهایی سخت است

برای من كه كشنده است خوب من

ترا به خدا كمی تحمل كن

می آیم ...به خدا قسم می آیم .... من خیلی بی تابم .... به اندازه ی سهم
 
توام بی تابی میكنم.... عشق پاكم من به جای توام

اشك میریزم ...مبادا اشك بریزی

من می آیم .... آمدنم را به ثانیه حساب كن

و انگاه من ثانیه ها را خواهم كشت

 

 


همون که...

 

"صبر خدا "

 

عجب صبری خدا دارد  !

 

اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق

 بی وجدان ٬جهان را با همه ی زیبایی و زشتی به روی

 یکدیگر ویرانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد  !

 

اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان ٬

دیگری پوشیده از صد جامه رنگین٬ زمین و آسمان را

واژگون مستانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد  !

 

اگر من جای او بودم که در همسایه صد ها گرسنه ٬چند

 بزمی ٬گرم عیش و نوش می دیدم ٬نخستین نعره

مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم .

 

عجب صبری خدا دارد  !

 

 


نوشته شده توسط عاشق تنها در سه شنبه 5 مهر 1390

و ساعت 16:7



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by hasratdore ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه وبلاگه من را انتخاب کرده اید بی نهایت سپاسگزارم و ما رو در پر بیننده کردن وبلاگ راهنمایی کنی و اگر از مطالب من خوشتان نیومد بهم بگی تا عوضش کنم این وبلاگ حرف های دلمه خواستم یه جورای بهش بفهمونم که دوستش دارم اما منو باور نکرد و منو تنها گذاشت از خداوند متعال خواستارم هر جای دنیا باشه خوشبخت و در تمامی کاراش موفق باشه من هیچ وقت ناراحت نیستم شاید قسمت اینجوری بود من اینجا باشم اون اونجا




دلتنگی




عاشق تنها
کوه بی غم
كوه درد




تقدیم به تنها عشقم
گیربکس اتوماتیک
ابزار وبلاگ
غرب تهران
خرید لایسنس نود32
فروش
آیسان
ماشالله باختر
درمورد اقساط بندی مهریه
بزرگترین سایت عاشقانه|جوجو
تنهایی
شار رایگان
زینب
سمانه صمدی
بهار
همراهاول
آهنگ
عشق3
دل نوشته های پسرک تنها...
جمله های زیبا
ویکی ناز
دانلود فیلم
وبلاگ جدیدم
عشقولانه
آموزش زبان دات كام
سلنا گومز(selena gomez)
bekhatereshgam2
alone
قاطي پاتي
آتار من
http://1patog.ir/
زندگي بي تو معنا ندارد
ملودي ها
فزايش ترافيك و بازديد تاپ رنك
عشق ابدي ما
طلوع عشق
غريبه
شيدايي
پایگاه فرهنگی مذهبی علویون
سالي
عینک ریبن اصل
ترک سیگار
خرید شارژ ایرانسل
چت روم
عشق پاك يعني عشق من و تو
k-pop عشق من
ويلا
مشهد 2 رپ
باران
شرح من زندگي
ساکس و وی پی ان
عشقی
عشق یعنی سوختن شمع با پروانه
اس ام اس روز
كلوب مجازي فيستك
دختران دریا
آجی الناز
کلبه عشق
گل یاس
تکنوازنده عشق
انرژی درمانی
همه چیز در جوجیکا
عشق مرده
من آغوش تو را تمنا می کنم
عاشقانه هایتان شیرین
XoXo
dokhtaranedarya
سرزمین عشق
رویای خیس
خاطرات ما سه نفر
طلوع یک عشق
سایبرلند
عرضه محصولات طبیعی آرایشی و بهداشتی
خلوتگاه من
مر جعی برای سرگرمی شما
رویای خیس
امیر شیما
ss501story
عـــشق من چرا تنهایی
دلنوشته های تنهایی من
BEST MUSICS
دوباره زندگی
بلکــــــــــ� �ـــــلاو
بهانه های من
تنهام خیالت پیشمه
عاشقانه
الناز جیگری
وبلاگ عاشقانه
فرزانگان
زندگی عاشقانه
مترسکی تنها و غمگین
عشق غوغای عشق در دفتر عشق
تنهاترین
به روز باش
خودم
عنوانی ندارم چون اینجا همه چی درهمه
دختران آفتاب
گرافیک
کاسکو
به وبلاگ من خوش آمدید
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حسرت دوری و آدرس hasratdore.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 1037
بازدید کل : 378631
تعداد مطالب : 1008
تعداد نظرات : 361
تعداد آنلاین : 1



Alternative content